0

زندگی نامه ی (( پدر داستان نويسی ايران ))

 
savin125125
savin125125
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : تیر 1388 
تعداد پست ها : 5409
محل سکونت : بوشهر

آنتوان چخوف - نویسنده و انسان دوست ترین پزشک جهان -
چهارشنبه 15 دی 1389  12:33 AM

آنتوان پاولويچ چخوف درتاريخ 17 ژانويه 1860 در تاگانروگ متولد شد. ابتدا به مدرسه يوناني وابسته به كليساي امپراتور كنستانتين رفت ودرسال 1879 وارد دانشكده پزشكي دانشگاه مسكو شد. از همان سال نخست تحصيل در دانشگاه به نويسندگي درمطبوعات پرداخت. براى گذران زندگى خود و خانواده اش ، صدها داستان كوتاه نوشت . هنگام فارغ التحصيلى در سال 1884، نويسنده اى شناخته شده بود و به طور منظم با روزنامه "نوو ورميا"درسن پيترزبورگ همكارى مي‌كرد. اما در سال 1890، افسرده از مرگ برادر و بيزار از مسكو و خودش ("به دلايلى، ديگر ديدن چاپ شدن كارهايم خوثسحالم نمي‌كرد")، تصميم گرفت از راه سيبرى با سفرى 8000كيلومترى و بسيار دشوار و پرزحمت به ساخالين برود كه تبعيدگاه يخ زده و دوردستى بودكه 10000 مجرم و زندانى سياسى در آن زندكى مي‌كردند. او درصدد افشاى شرايط ناگوار زندانيان سياسى سزار بود: "مي‌خواستم 100يا 200صفحه بنويسم و به اين وسيله قسمتى از دين خود را به پزشكى ادا كنم ."چخوف درساخالين ، يك بررسى آمارگونه پزشكي روى مجرمين انجام داد،شرايط زندگى آنها را مورد بررسى قرار داد، آمار مرگ ومير ايشان را تنظيم كرد و شرح مفصلى از "نهايت خرد شدن بشر" نوشت . كتاب او، جزيره ساخالين ،باعث آغاز به كار يك تحقيق رسمى شد اما به عنوان پايان نامه دكترا مورد پذيرش رئيس دانشكده پزشكى مسكو قرار نگرفت ( "بيش از حد جامعه شناسانه" تلقى شد ).

در سال 1891، چخوف كار خود را به عنوان پزشك عمومى در دهكده مليخووا ، در فاصله 80كيلومترى جنوب مسكو، آغازكرد. بيماران از 50 كيلومترى آنجا، پياده يا با گارى مي‌آمدند تا پزشك جديد را ببينند. آنها سحرگاه در مقابل مطب به صف مي‌ايستادند و در برابر دريافت مراقبت هاى پزشكى معامله پاياپاى مي‌كردند. چخوف جزئيات را ثبت مي‌كرد، به رايگان دارو مي‌داد و ظرف كمتر از 6 ماه ، 576ويزيت خانگى انجام داد. در ماه ژوئيه ، براىكمك به تحت كنترل درآوردن همه گيرى ويرانگر وبا به سمت مأمور سلامت عمومى ناحيه گماشته شد. دركمتر از 2 ماه ، تقريبا 1000 بيمار را ويزيت كرد. با شروع زمستان، همه گيرى و  با پايان يافت اما چخوف كاملا از پاى درآمده بود .

داستان هاي چخوف تفكربرانگيزند، بطوري كه خواننده تامدتها تحت تأثير آنها قرار مي گيرد. چخوف نوشتن را از ايام جواني ، آغاز كرد. او با اسم مستعار « آنتوشاچخونته » مطالبي طنزآميز درباره رفتار مادرزن ها، كلفت هاي پير، عروسي ها ومراسم عزاداري و… در مجلات چاپ مي كرد. يكي از نخستين آثار او، يعني «سركار يريبشيف»، كه اثري اجتماعي وانتقادي است وبوروكراسي حاكم برنهادهاي اداري ودولتي را ريشخند مي كند ، اجازه چاپ نگرفت. اما او با همان شدت وعلاقه به نوشتن ادامه داد و داستانهاي كوتاه بسياري نوشت كه نام او را در ادبيات روسيه قبل از انقلاب تثبيت كرد. داستانهاي چخوف ساده وروشن وموجز است ، و طنز ظريف وتلخي در اغلب آنها وجود دارد. هيچ جزيي از آثارش زايد نيست ، وبه قول خودش «اگر تفنگي را در پرده اول از ديوار بياويزم در پرده دوم يا سوم حتماً تير آن راخالي مي كنم». اين عبارت البته به آن معنا نيست كه همه نشانه هاي موجود در آثار چخوف، الزاماً ، نماديا نماينده چيزي هستند. مضاميني كه در آثار چخوف وجود دارد، معمولاً از پژمردن آرمان هاي جواني، دل دادگي هاي نامعقول وجهل عمومي حكايت مي كند. چخوف معتقد است قيافه انسان بعداز سي سالگي ، همين كه شخص از آرمان هاي بزرگ خالي شد، مضحك مي شود؛ زيرا انسان براي درافتادن با مشكلات وموانع اجتماعي همواره به آرمان هاي بزرگ نياز دارد.
داستان هاي چخوف معمولاً آدم هايي را توصيف وروايت مي كنند كه در مواجهه با ناملايمات و اوضاع ناهنجار دچار سؤتفاهم مي شوند. آنها به درك روشني نسبت به آنچه آنها را در چنبر خود گرفتار مي كند نمي رسند ودريافت مشتركي با يكديگر پيدا نمي كنند. گويي هريك از آدمها در فضاي بسته ومحدود خود به سر مي برند، وهيچ يك قادر نيستند بدون پرداخت هزينه هاي سنگين يا فداكردن خود و ديگران از آن فضاي بسته فردي خارج شوند. قانون و سنت وعرف، هيچ كدام گره گشاي مشكلات آدمها و بن بست موجود در روابط آنها نيست. دراين ميان قانون، به عنوان سرمشق يا الگوي رفتاري وضع شده از سوي نظام سياسي حاكم، براي اكثريت خاموش آدمهاـ دهقانان، سرف ها، ماهيگيران، پيله وران و فروشندگان دوره گرد و مانند اينهاـ ناشناخته است ، بطوري كه وقتي خود را در مصيبتي گرفتار مي بينند يا مرتكب خلافي مي شوند به هيچ وجه تقصير يا گناهي را متوجه خود نمي دانند ، و وقتي ضابط قانون يقه آنها را مي گيرد عمل خود را توجيه مي كنند. طبيعت در داستانهاي چخوف با شكوه وشگرف توصيف مي شود، وآدمها نسبت به مظاهر طبيعت و زشتي وپلشتي زندگي خودشان رفتاري بي اعتنا وتقديرگرايانه دارند؛ گويي سرنوشت مقدر كرده است كه آنها از طبيعت فاصله بگيرند وتلاش براي تغيير زندگي ناگوار خود نكنند. چخوف زيبايي ها وشكوه وجلال طبيعت را مي ستايد، و زندگي آدمها را در تعارض با طبيعت نشان مي دهد. بي توجهي به طبيعت يا بيگانگي ميان آدمها اغلب به تراژدي منجر مي شود، اما چخوف اين تراژدي را با لحني غم انگيز روايت نمي كند ؛ زيرا براين عقيده است كه اگر در زندگي تراژدي وجود دارد ـ كه دارد ـ ما بايد آن را نشان بدهيم ، آن هم بدون دخالت مستقيم ، با لحني بي طرفانه يا طنزآميز.

او شايد 400داستان كوتاه و 6 نمايشنامه بلند نوشت . شهرت او به عنوان نمايشنامه‌نويس به خاطر نمايشنامه هاى مرغ دريايي، عمو وانيا، سه خواهر و باع آلبالوست . يش از 70فيلم براساس نمايشنامه ها و داستانهاى وى ساخته شده‌اند. قهرمانان اصلى نمايشنامه هاى او را بورژواهاى معمولى، ملاكان كوته فكر و آرسيتوكرات هاىكوچك تشكيل مي‌دهند. آنها با واژگانى معمولى رنج هاى زندگى عادى را بيان ميكنند. مطلب قابل توجه اين نمايشنامه ها، نه حركات نمايشي بلكه روانشناسي ( اميدهاى بربادرفته ، فرصت هاى ازدست رفته ، دلدارى و پذيرش قضا و قدر ) است . داستانهاي كوتاه او قسمت هايى غيرقابل قضاوت ، بدون پايان ، فراموش نشدنى و در برخى موارد تكان دهنده از زندگى را ياد مي‌كنند. اين داستانها، امروزه هما‌‌ن‌قدر جديد و مبتكرانه هستند كه يك قرن پيش بوده‌اند.

پزشکان، شخصيت هاى برجسته داستانهاى چخوف را تشكيل مي‌دهندكه البته هميشه تحسين نمي‌شوند. درايوانف ، اولين نمايشنامه بلند چخوف ، دكر لوف نه تنها نمي‌تواند افسردگى ايوانف را تشخيص دهد بلكه از درمان بيمارى سل همسر وى نيز عاجز است . دورن ، يك پزشك دهكده درمرغ دريايي پس از 30سال طبابت همه چيز زندگى خود را از دست مي‌دهد و مانند لوف بيش از آنکه شفادهنده باشد، اشتباه مي‌كند. در سه خواهر، دكتر چبوتيكين يك شكست خورده الكلى، تصديق مي‌كند كه تمام دانش خود درباره پزشكى را از ياد برده است . ميخاييل آستروف ، پزشک دهكده درعمو وانيا زندگى خود را چنين توصيف مي‌كند: "صبح تا شب را سر پا ، بدون لحظه اى آرامش سرى مي‌كنم و سپس نگران از آنکه توسط بيمارى فراخوانده شوم ، زير پتو مي‌خوابم . در تمام اوقاتى كه با همديگر آشنا بوده ايم ، يك روز موخصى هم نداشته ام ." مطمئنا ، اين صداى دكتر چخوف است كه از زبان دكتر آستوف مي‌شنويم .

در سال 1884كه چخوف درجه پزشكى خود را دريافت كرد، براى اولين بار دچار هموپتزى شد و اين خلط هاى خونى 3-2 بار در سال تكرار مي‌شد. روشن نيست كه چرا با وجود مرگ برادرش نيکلاس در اثر سل ، او اهميت اين حملات را انكار مي‌كرد. بيمارى وي ،به گفته خودش ،آنفلوانزا، درساخالين بدتر شد اما در بازگشت به مسكو، تا سال 1897از دريافت مراقبت پزشكى امتناع كرد كه در اين هنگام پس از يك حمله نامطبوع هموپتزى هنگام صرف غذا در يك رستوران ، آنچه براى ديگران آشكار بود، براى خودش نيز مشهود گشت . در آن هنگام قد او بيش از 180سانتي‌متر و وزنش تنها 62 كيلوگرم بود. بنا بر توصيه دكتر آلكسى اوسترومف ، يكى از اساتيد او در دانشكده پزشكى، چخوف براى علاج كامل ، به يالتا و سپس به يك مركز نگهدارى بيماران مبتلا به سل در درياى سياه عزيمت كرد. البته ، او به جاى استراحت ،شديدا مشغول برنامه اى براى دريافت اعانه جهت احداث آسايشگاه مسلولين شد. او همچنين درهمين مدت 3 شاهكار خود را نوشت : "بانوى صاحب سگ(1899)، سه خواهر ( 1900)، و باخ آلبالو (1903).

در دسامبر سال 1903، چخوف از يالتا گريخت و برخلاف توصيه پزشكش،به مسكو سفركرد. كنستانتين استانيسلاوسكى، رئيس سالن تئاتر معروف هنر مسكو،تصميم گرفت تا نخستين نمايش باخ آلبالو را در 17ژانويه سال 1907در گراميداشت 44 سالگى چخوف و 25 ساله شدن عمر نويسندگى وى به نمايش درآورد . عصر آن روز، يك جشن پيروزي بود.
چخوف و همسرش الگا ،ستاره سابق تئاتر هنر مسكو در اواسط فوريه به يالتا بازگشتند. بعد از 6 ماه آنها به يك چشمه آب معدنى در بادن وايلر آلمان عزيمت كردند. او در ساعت 3صبح 15ژوئيه سال 1903ديده از جهان فرو بست .

منابع : سايت شقيق  و ايران نيوزپيپر

 

 

اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد وآل محمد وآخر تابع له علی ذلک  اللهم العنهم جمیعا
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها