0

بهلول عاقل و ديوانه >> هارون و مرد شياد

 
svh2005
svh2005
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 18447
محل سکونت : مازندران

بهلول عاقل و ديوانه >> هارون و مرد شياد
سه شنبه 14 دی 1389  9:33 PM

شيادي به خضور هارون الرشيد خليفه عباسي بار يافت و خود راسياح معرفي كرد .هارون الرشيد از محصولات و جواهرات و صنايع ممالكي كه آن سياح رفته بود سئوالاتي كرد تا به محصولات و جواهرات و صنايع هندوستان رسيد .
مرد شياد شرح جواهرات را براي خليفه عباسي بيان مي نمود كه خليفه ناديده عاشق و طالب آنها بود .
منجمله به خليفه گفت :
در هندوستان معجوني مي سازند قوه و نيروي جواني را به انسان باز ميگرداند و مرد شصت ساله اگر از آن معجون بخورد ، مانند جواني بيست ساله با نشاط و مقتدرميشود .
خليفه بي اندازه طالب آن معجون و پاره اي ا ز جواهراتي را كه آن شياد شرح داد گرديد و گفت:
چه مبلغ لازم است تا به تو بدهم كه آن معجون و جواهرات كه شرح دادي بياوري ؟
آن مرد شياد براي آوردن آنها ، مبلغ پنجاه هزار دينار در خواست نمود . هارون پنجاه هزار دينار را حواله كرد تا خزانه دار به آن مرد شياد بدهد .
مرد شياد آن مبلغ را گرفت و رهسپار وطن خود گرديد . خليفه تا مدتي به انتظار نشست ، ولي خبري از آن مرد نشد . خليفه بي اندازه از اين موضوع غمگين شد و هر موقع بياد مي آورد ، افسوس مي خورد و روزي كه جعفر برمكي و چند نفر ديگر در حضور بودند ، سخن آن مرد شياد را بياد آورد.
خليفه گفت :
اگر اين مرد شياد را به چنگ آورم ، علاوه بر اينكه چند برابر مبلغي كه به او داده ام خواهم گرفت ، دستور مي دهم سر او را از بدن جدا و به دروازه بغداد آويزان نمايند تا عبرت ديگران شود .
بهلول قهقهه اي زد و گفت :
اي هارون ، قصه تو با مرد شياد در ست مثل قصه خروس و پيره زن و روباه است .
هارون گفت :
چگونه است قصه خروس و روباه و پيره زن ، بيان كن .
بهلول گفت :
گويند شغالي خروسي را از پيره زني گرفت . آن پيره زن به عقب شغال مي دويد و فرياد مي زد به دادم برسيد كه شغال خروس دومني مرا برد .
شغال پريشان با خود مي گفت :
اين زن چرا دروغ مي گويد ،اين خروس اين مقدار كه اين پيره زن مي گويد نيست .
از قضا روباهي سررسيد و به شغال گفت :
چرا متفكري ؟
شغال ماوقع را بيان كرد .
روباه گفت :
خروس را زمين بگذار تا من او را وزن نمايم .
چون شغال خروس را زمين گذارد ، روباه آنرا برداشت و فرار كرد و گفت :
به پيره زن بگو پاي من اين خروس را سه من حساب نمايد . هارون از قصه بهلول خنده بسيار كرد و او را آفرين گفت .

 

اگر من و شما خودمان را  اصلاح کنیم ، جامعه درست می شود

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها