روزی خواهی آمد
پنج شنبه 6 آبان 1395 12:14 PM
روزی خواهی آمد و من تمام کوچهها را عطرآگین میکنم.
خواهی آمد و پرستوهای کوچک آمدنت را خبر میدهند؛
اکنون نیز در آسمان نگاهم پرواز میکنند و تکرار آمدنت را برایم میخوانند. میدانم که میآیی، میدانم...
قلبم به امید آمدنت میتپد، چشمهایم به امید آمدنت هر روز بیدار میشود و تولد دوبارهی آفتاب را مینگرم.
بارها و بارها با خویش نهیب زدم و برایت نوشتم که منتظرم.
بارها تکرار آمدنت را واژه به واژه نوشتم تا روزی که بیایی دفتر دل نوشتههایم را بگشایی و انتظارم را بخوانی.
انتظاری که به امید آمدنت زنده است و روز به روز بر تار و پودش افزوده میشود؛
انتظاری که از جنس بهار است و تار و پودش برگهایی سبز و گلهایی سرخ هستند،
غنچههایی که با آمدنت میشکفند و بهاری که در انتظارت همیشه بهار میماند.