0

سبک زندگی بر اساس آموزه های اسلامی(10)

 
aftabm
aftabm
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1392 
تعداد پست ها : 25059
محل سکونت : اصفهان

سبک زندگی بر اساس آموزه های اسلامی(10)
دوشنبه 19 مهر 1395  8:06 AM

خردورزی

خردورزی

خردورزی، بنیان همه پیشرفتهای مادی و معنوی بشر در طول تاریخ است و بر این اساس، امور مختلف انسان به دست عقل تدبیر میشود. برخلاف اندیشه رایج در تمدن موجود غربی که منبع معرفت و شناخت را به عقل ابزاری و تجربه محدود کرده است، در اندیشه اسلامی افزون بر آن، عقل عملی، عقل نظری و وحی نیز از منابع مهم معرفت بهشمار می آیند. روشن است که این نگاه میتواند پیامدهای متفاوتی در تمدن اسلامی به دنبال آورد؛ زیرا عقل نظری از هست هایی خارج از حوزه اراده انسان پرده برمیدارد و وجود حقیقی را از وجود غیرحقیقی تمییز میدهد. عقل عملی نیز درباره بایدها و نبایدها سخن می گوید.(1) زمانی هم که انسان به تشخیص ابزارهای مورد نیاز زندگی می پردازد یا به نظریه سازی برای تسخیر طبیعت و بهره گیری هرچه بهتر از منابع با کم ترین هزینه و بیشترین بهره وری مشغول است، از عقل ابزاری یا عقل معاش بهره میبرد.


1- حمید پارسانیا، «از عقل قدسی تا عقل ابزاری»، فصلنامه علمی پژوهشی علوم سیاسی، ش19، 1381، سرمقاله.

ص: 104

اسلام هم اگرچه تمام انسانها را به ایمان فرامی خواند، این ایمان را همراه با اندیشه ورزی می خواهد. بههمین دلیل، همراه با ستودن سطوح سه گانه عقل، انسان را به بهره گیری هرچه بیشتر از این نعمت الهی فرامی خواند و کسانی را که از آن بهره نمی برند, با شدیدترین عبارت ها نکوهش می کند.(1)

توجه کامل و به دور از افراط و تفریط به عقل، پویایی همیشگی اسلام را در پی داشته است و تا زمانی که این ویژگی باقی است و مسلمانان به آن اهتمام بورزند، رفتار آنان نیز از انحراف هایی چون خرافات درامان خواهد بود. هیچ دینی مانند اسلام با عقل پیوند نزدیک نداشته و برای آن حق قائل نشده است. حق دخالت عقل از آنجا پیدا شده است که مقررات اسلامی با واقعیت زندگی سر و کار دارد.(2) برخی از اندیشمندان بزرگ مسلمان، دو ویژگی هماهنگی اسلام با عقل و هماهنگی با فطرت را عامل پویایی و جاودانگی این دین آسمانی دانسته اند؛ زیرا عنصر نخست، اسلام را در پاسخ گویی به نیازهای انسان در هر عصر, اجتهادپذیر و توانا میسازد و به دلیل تبدیل ناپذیری و فراگیر بودن فطرت، اسلام نیازهای ثابت و همیشگی انسان را برای هدایت و شناخت کمالات برای همیشه فراهم کرده است.(3)


1- «وَ لَقد ذَرَأنا لِجَهنّمَ کَثیراً مِنَ الجِنّ وَ الإنسِ لَهُم قُلوبٌ لایَفقَهونَ بِها وَ لَهُم أعیُنٌ لایُبصِرونَ بِها وَ لَهم ءاذانٌ لایَسمَعونَ بِها اولئکَ کَالأنعامِ بَل هُم اَضَلُّ اولئکَ هُمُ الغافِلونَ؛ و در واقع بسیاری از جن و انسان[ها] را برای جهنم آفریدیم؛ [زیرا] برایشان دلها [و عقلها]یی است که با آنها فهم عمیق نمیکنند؛ و برایشان چشمهایی است که با آنها نمیبینند؛ و برایشان گوشهایی است که با آنها نمی شنوند؛ آنان همانند چارپایانند، بلکه آنان گمراهترند؛ تنها آنان غافلانند». (أعراف: 179) «إِنَّ شَرَّ الدَّوَابَّ عِندَ اللّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذِینَ لاَ یَعْقِلُونَ؛ به راستی که بدترین جنبندگان نزد خدا ناشنوایان [و] گنگهایند که خردورزی نمیکنند». (أنفال: 22)
2- مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج3، ص191.
3- عبدالله جوادی آملی، «اسلام، دین همیشه جاوید»، پاسدار اسلام، ش297، 1385، ص 7.

ص: 105

آیات متعددی در قرآن کریم, انسانها را پیوسته به اندیشه ورزی توصیه کردهاند و در سخنان معصومان نیز بر لزوم اندیشیدن و بهکارگیری عقل تأکید فراوانی شده است تا جایی که اندک زمانی اندیشه ورزی، بر مدتها عبادت برتری دارد.(1) امام علی علیه السلام می فرماید:

ألا لاخیرَ فی علمٍ لیس فیه تفهم؛ ألا لاخیرَ فی قرائهٍ لیس فیها تدبر؛ ألا لاخیرَ فی عبادهٍ لیس فیها تفکر.(2)

آگاه باشید دانشی که در آن اندیشه نباشد، سودی ندارد. آگاه باشید تلاوت قرآنی که در آن تدبر نباشد، نفعی ندارد. آگاه باشید عبادتی که در آن اندیشیدن نباشد، بی اثر است.

برانگیختگی برای خردورزی در صورتی معنا و نتیجه میدهد که به دستاوردهای عقل و خرد بشری اعتماد شود. البته باید مراقب بود که این پدیده، به بتوارگی عقل و خردورزی نینجامد؛ چون بتوارگی هر پدیدهای به ایستایی آن پدیده خواهد انجامید. خردورزی نیز از این وضعیت، استثنا نمیشود. اسلام از همان ابتدا با بُت شدن و سنگوارگی عقلانیت انسانی مخالفت کرده است و به همین دلیل، آموزههای اسلامی، عقلانیت بشری را فرایندی در حال تکامل، نقدپذیر، خطاپذیر و دارای محدودیت میداند. از این کلام امام علی علیه السلام که فرموده است: «هر کس مدعی رسیدن به پایان علم باشد، نهایت نادانی خود را آشکار ساخته است»،(3) افزون بر ماهیت تکاملی عقلانیت بشری میتوان ویژگی نقدپذیری آن را نیز به دست آورد; زیرا تکامل، بدون گذر از مرحله نقد بهدست نمی آید و تنها پس از نقد و پیراستن زواید است که عقل رشد مییابد.


1- عبدالواحد آمدی، تصنیف غررالحکم و دررالکلم، ص57.
2- کلینی، فروع الکافی، ج1، ص36، ح3.
3- تصنیف غررالحکم و دررالکلم، ص46.

ص: 106

گروه های مرجع

اشاره

گروه های مرجع

در اصطلاح جامعهشناسی، گروههای مرجع به مجموعههای انسانیِ برخوردار از ویژگیهای خاص از نظر پایگاه، هنجار و نقش گفته میشود که افراد برای داوری یا ارزیابی خود، به آنها به عنوان معیار و میزان توجه میکنند و بر اساس آن، بینش، گرایش و کنش خود را شکل میدهند. به عبارت دیگر، «ما برای آنکه رفتار، استعداد، ظواهر بدنی، ارزشها و اموری از این قبیل را در مورد خود بیازماییم و ارزیابی کنیم، به معیارهایی رجوع میکنیم که گروههای مرجع در اختیار ما قرار می دهند.»(1) گروه مرجع میتواند از گروه هایی باشد که فرد، متعلق به آنهاست؛ مانند گروههای قومی، جنسیتی، جغرافیایی و سنی که فرد به آنها تعلق دارد و از طریق این گروهها شناخته میشود. نیز میتواند از گروههایی باشد که فرد آنها را می ستاید و خواستار یکسان شدن با آن هاست، ولی در عین حال به آنها تعلق ندارد.

بر این اساس، گروههای مرجع دو کارکرد اصلی دارند:

1. هنجارها، رویه ها، ارزش ها و باورهایی را به دیگران القا میکنند؛

2. معیارهایی در اختیار کنشگران می گذارند تا کنش و نگرش خود را بر اساس آن محک بزنند.(2)

اصطلاح گروه مرجع، تنها به گروههای اجتماعی مصطلح در جامعه شناسی محدود نمی شود، بلکه میتواند حتی افراد را نیز دربربگیرد.(3)


1- مبانی جامعهشناسی، ص138.
2- رحمتالله صدیق سروستانی و سیدضیاء هاشمی، «گروههای مرجع در جامعهشناسی و روان شناسی اجتماعی با تأکید بر نظریههای مرتن و فستینگر»، نامه علوم اجتماعی، 1381، ش20، صص 149- 167.
3- رحمتالله صدیق سروستانی و سیدضیاء هاشمی، «گروههای مرجع در جامعهشناسی و روان شناسی اجتماعی با تأکید بر نظریههای مرتن و فستینگر»، نامه علوم اجتماعی، 1381، ش20، ص162.

ص: 107

با توجه به اینکه گروههای مرجع نقش مؤثری در فرآیند جامعهپذیری بر عهده دارند و میتوانند سمت و سوی رفتارها را تعیین کنند، در آموزههای اسلامی نیز با موارد بسیاری روبه رو میشویم که تلاش شده با معرفی الگوهای مناسب، هنجارهای جاهلی موجود در جامعه اصلاح شود و تازه مسلمانان با الگوگیری از این افراد و گروهها، در باورها و رفتار خود دگرگونی های اساسی پدید آورند. روشن است که این دگرگونی ها، ترک عادت هایی را به همراه دارد که ریشه های عمیقی در ناخودآگاه این افراد داشته است. برانداختن چنین عادت هایی بسیار دشوار است و برای پدید آوردن عادت ها و اندیشه های جدیدی به همان استواری عادت ها و اندیشه های پیشین، چندین نسل زمان لازم است.(1) پیامبر اسلام در مکه برای سرعت بخشی به این روند، به نخبهپروری و نیروسازی پرداخت. این نخبگان، همان صحابه و یاران اصلی آن حضرت بودند که میتوانستند در پرتو آموزه ها و سرپرستی مستقیم ایشان، به الگو و مرجع مناسبی برای تمام مسلمانان در طول تاریخ تبدیل شوند. این یک واقعیت تاریخی است که نوآورترین و مترقی ترین نخبگان را می توان در میان نخبگان معنوی و ایدئولوژیکی یافت.(2) این افراد، نماد های زنده ای از تفکر، وجود و عملند و جاذبه شان موجب می شود دیگران از آنها تقلید کنند و در همانندسازی خود با آنها بکوشند. در فرهنگ اسلامی به چنین افرادی, اسوه می گویند.

بر اساس تصریح قرآن کریم، برترین و کاملترین اسوه در جامعه اسلامی، شخص پیامبر گرامی اسلام است(3) که در همه زمینهها میتواند الگوی تمام


1- اصغر منتظر القائم، تاریخ اسلام تا سال 40 هجری، ص59.
2- تطور ملل، ص124.
3- «لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ لِّمَن کَانَ یَرْجُو اللَّهَ وَالْیَوْمَ الْآخِرَ وَذَکَرَ اللَّهَ کَثِیرًا؛ بهیقین برای شما در [روش] فرستاده خدا، [الگویی برای] پیروی نیکوست؛ برای کسانی که امید به خدا و روز بازپسین دارند و خدا را بسیار یاد میکنند». (احزاب: 21)

ص: 108

انسانها باشد. بنابراین، همانگونه که در فصل نخست گفتیم، توجه به ویژگیهای شخصیتی آن حضرت میتواند مهمترین عامل پویایی جامعهای شمرده شود که خود را پیرو ایشان می داند. شاید مسلمانان به همین دلیل در طول تاریخ به سیره نویسی و ثبت دقیق کنشها و رفتار پیامبر اسلام توجه و علاقه شدید نشان داده اند.

قرآن کریم افزون بر معرفی پیامبر اسلام با عنوان اسوه حسنه، به معرفی بسیاری از پیامبران(1) و نیز انسانهایی(2) میپردازد که سرآمد جامعه بشری به شمار میروند و می توانند الگویی مناسب برای جامعه اسلامی باشند تا گرایشها و کنشهای خود را به مراتب عالی گرایش و کنش این بزرگان جامعه انسانی نزدیک سازند. مهمترین دلیل قرآن برای الگو بودن این افراد آن است که این انسانهای والا، در پرتو تلاشهای توحیدی خود، از سوی خدا برگزیده شده و همواره در راه راست گام برداشتهاند.(3) این ویژگی موجب می شود خداوند با صراحت به دنباله روی از ایشان در این راه دعوت کند: «اولئکَ الّذینَ هَدَی اللهُ فَبِهُداهُمُ اقتَدِه...؛ آنان کسانی هستند که خدا راهنمایی کرده است پس, از هدایت آنان پیروی کن».


1- «وَ اذکُر فی الکتابِ إبراهیمَ إنّه کانَ صِدّیقاً نَبیا؛ و در کتاب [قرآن] ابراهیم را یاد کن، که او بسیار راستگو و پیامبر بود». (مریم: 41) «قَد کانَت لَکُم أسوَهٌ حَسَنَهٌ فِی إبراهیمَ وَ الّذینَ مَعَهُ ...؛ بهیقین برای شما در [روش] ابراهیم و کسانی که همراه اویند [الگویی برای] پیروی نیکوست». (ممتحنه: 4)
2- «وَ اذکُر فی الکِتابِ مریمَ ...». (مریم: 16) «وَ لَقَدْ آتَیْنَا لُقْمَانَ الْحِکْمَهَ أَنِ اشْکُرْ لِلَّهِ وَ مَنْ یَشْکُرْ فَإِنَّمَا یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ حَمِیدٌ؛ ما به لقمان حکمت دادیم [و به او گفتیم:] شکر خدا را به جای آور هر کس شکرگزاری کند، تنها به سود خویش شکر کرده و آن کس که کفران کند، [زیانی به خدا نمی رساند]؛ چرا که خداوند بی نیاز و ستوده است». (لقمان: 12)
3- «... وَ اجتَبَیناهُم وَ هَدَیناهُم إلی صَراطٍ مستَقیمٍ؛ آنان را برگزیدیم و ایشان را به راه راست راهنمایی کردیم». (أنعام: 87) «وَ مَنْ یَرْغَبُ عَنْ مِلَّهِ إِبْرَاهِیمَ إِلاَّ مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ وَ لَقَدِ اصْطَفَیْنَاهُ فِی الدُّنْیَا وَ إِنَّهُ فِی الْآخِرَهِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ؛ جز افراد سفیه و نادان، چه کسی از آیین ابراهیم، [با آن پاکی و درخشندگی،] روی گردان خواهد شد؟! ما او را در این جهان برگزیدیم و او در جهان دیگر، از صالحان است». (بقره: 130)

ص: 109

امیر مؤمنان، علی علیه السلام نیز که الگوگیری خود را از پیامبر گرامی اسلام چونان بچهشتری دانسته است که همواره در پی مادر میرود، از همگان می خواهد در همه امور به آن اسوه الهی تأسی کنند:

فَتَأسِّ بِنَبیّکَ الأطیَبِ الأطهَرِ صلی الله علیه و آله ، فَإنَّ فیهِ أسوَهً لِمَن تَأسَّی، وَ عَزاءً لِمَن تَعَزّی، وَ أحَبُّ العِبادِ إلی اللهِ المُتَأسّی بِنَبِیّهِ وَ المُقتَصُّ لِأثَرِهِ.

پس به پیامبر پاکیزه و پاک خود اقتدا کن، که در رفتار او خصلتی است آن را که زدودن اندوه خواهد و مایه شکیبایی است برای کسی که شکیبایی طلبد و دوستداشتنیترین بندگان نزد خدا کسی است که رفتار پیامبر را سرمشق خود کند و به دنبال او رود.(1)

قشربندی اجتماعی

قشربندی اجتماعی

اندیشمندان علاقه مند به تحلیلهای اجتماعی معمولاً می کوشند مفاهیم اجتماعی را از راه دستهبندی و طبقه بندی شباهت ها و تمایزهای اشخاص، رفتارها، نگرشها، ارزشها و هنجارها، قابل درک و تبیین سازند. روشن است که میزان موفقیت این سنخشناسی، به معنادار بودن طبقه بندیهای یادشده در تحلیل تفاوتها و شباهتها بستگی دارد. از سوی دیگر، میدانیم سخن گفتن از ویژگی های اجتماعی، باورها، ارزشها، رفتارها و نگرشهای متمایز گروههای اجتماعی، به معنای سخن گفتن از هویت اجتماعی(2) آنهاست. در واقع, هویت اجتماعی، تعریفی است که فرد بر مبنای عضویت در گروههای اجتماعی از خویشتن دارد و این مسئله اساساً از راه مقایسههای اجتماعی شکل میگیرد. بنابراین، اگر برای فرد ویژگیها و جایگاهی تعریف شود که تنها در مقایسه با دیگران و در ارتباط با آنها معنا مییابد، هویت اجتماعی او تعریف شده است.


1- نهج البلاغه، ص222.
2- Social Identity .

ص: 110

مبنای شکلگیری هویت اجتماعی چیست؟ در جوامع سنتی معمولاً به ویژگیهای انتسابی توجه شده است. پیشینه این مسئله را تا زمان افلاطون و ارسطو پیش بردهاند و مثلاً درباره مسئله نابرابری اجتماعی از ارسطو نقل شده است که وجود نابرابری در جامعه انسانی، امری کاملاً طبیعی است و بر همین اساس، گروهی آزاد و گروهی دیگر برده آفریده شدهاند.(1) نابرابریهای موجود در جوامع بشری، به عنوان واقعیتی که همواره در تاریخ بشر دیده شده، یک مفهوم محوری و اساسی با عنوان طبقات اجتماعی را در بررسی و مقایسه گروههای اجتماعی بنیان نهاده است. بر همین اساس، به تدریج در جوامع مدرن برای تحلیل و ریشهیابی هویت اجتماعی، توجه بسیاری از اندیشمندان به فعالیت مولّد و جایگاه فرد در نظام تولید معطوف شد. به همین دلیل، توجه به طبقه اجتماعی، در اندیشههای انتقادی کارل مارکس(2) (1818 1883م) نیز جایگاهی محوری دارد و او طبقه را جایگاه انسان در فرآیند تولید تعریف کرده است. از نظر مارکس، طبقه، تعیینکننده رفتارها، احساسات، اندیشهها و نگرشهای افراد و روابط اجتماعی آنان است و بر این اساس، الگوی موجودیت و هویت اجتماعی آنان را تعیین میکند.(3) ژان ژاک روسو(4) (1712- 1778م) نیز در تقابل با اندیشه و استدلال ارسطو، مقوله نابرابری اجتماعی را به چالش کشید و آن را محکوم کرد. روسو که به برابری انسانها باور داشت، علت نابرابری به وجود آمده در جوامع انسانی را


1- محمد مظلوم خراسانی، بررسی مسائل اجتماعی ایران، ص179.
2- karl marx.
3- یوسف علی اباذری و حسن چاووشیان، «از طبقه بندی تا سبک زندگی، رویکردهای نوین در تحلیل جامعه شناختی هویت اجتماعی»، نامه علوم اجتماعی، پاییز و زمستان 1381، ش20، صص 3 27.
4- Jean-Jacques Rousseau.

ص: 111

پیدایش مالکیت خصوصی دانست.(1) شاید اندیشههای مارکس و روسو، واکنشی در برابر جامعه طبقاتی و پر از ستم دوران قرون وسطای اروپا بود که تحرک اجتماعی را ناممکن می ساخت و این اندیشه را القا میکرد که یگانه تعیینکننده سلسله مراتب اجتماعی و منزلت و سرنوشت انسانها، تعلقات خونی و وراثتی است.

بسیاری از اندیشمندان علوم اجتماعی، به اهمیت ارزشگذاری در نظام های اجتماعی و نقش آن در به وجود آمدن سلسله مراتب اجتماعی و نابرابری توجه کرده اند. دورکیم، منشأ نابرابری اجتماعی را در قوانین اجتماعی و الگوهای رفتاری می جست. دارندورف(2) (1929- 2009م) نیز اثرگذاری جبری هنجارها بر اعمال مردم را عامل پدید آمدن سلسله مراتب اجتماعی می پنداشت.(3) وبر نیز اگرچه نقش مالکیت خصوصی را در ایجاد قشربندی اجتماعی و نابرابری می پذیرفت، دو عامل دیگر را می افزود: یکی، عامل سیاسی یعنی قدرت و دیگری، عامل اجتماعی یعنی شأن و منزلت. بر این اساس، داشتن یا نداشتن مالکیت، منشأ نابرابری اجتماعی است. تقسیم نابرابر قدرت، به تشکیل گروهها و گرایشهای سیاسی می انجامد و شأن اجتماعی نیز منشأ پیدایش قشرهای اجتماعی است که پایگاههای اجتماعی مشابهی دارند. از مجموع این دیدگاهها میتوان دریافت که برای مدتی طولانی، تحلیل مسائل اجتماعی بر اساس اصل طبقهبندی قشرهای گوناگون جامعه صورت می گرفت و پویش های اجتماعی و هویت اجتماعی نیز بر اساس همین مفهوم کلیدی تحلیل می شد. با نگرش دقیق تر، متوجه می شویم شالوده آنها بر توجه به فعالیت مولّد و جایگاه فرد در


1- رالف دارندورف، «درباره منشأ نابرابری اجتماعی»، ترجمه: ح. قاضیان، نامه فرهنگ، 1371، ش7، صص 39 47.
2- Ralf Gustav Dahrendorf .
3- «درباره منشأ نابرابری»، صص39 47.

ص: 112

نظام تولید استوار بود(1) و رفتار افراد و حتی انتخابهای آنان نیز بر همین مبنا تفسیر و تحلیل می شد. مثلاً شیوه گذران اوقات فراغت، سرگرمیها، تفریحات و ورزش و حتی شیوه گفتار طبقات بالای جامعه، کاملاً با موارد متناظر آن در طبقات پایین جامعه تفاوت داشت.

به نظر میرسد جامعهشناسان در حال حاضر با چرخشی معنادار در زمینه تحلیل چگونگی تغییر شالوده اجتماعی هویت، بیش از تأکید بر جبرگرایی تحلیلهای ساختاری، به بازتابندگی شکلگیری هویتها توجه می کنند و اولویت فرهنگ را بر ساختار اجتماعی تولید پذیرفتهاند. دلیل این چرخش نیز آن است که در جامعه امروزی، دیگر نمیتوان بر اساس مفهوم «طبقه» که تا مدتها اصل طلایی تبیین بود، تصویری روشن از جهان اجتماعی ترسیم کرد. «سبک زندگی» به دلیل برخورداری از انعطاف بیشتر میتواند جایگزین مناسبی برای مفهوم طبقه در تحلیلهای اجتماعی باشد.(2) مفهوم سبک زندگی در ابتدا به عنوان شاخصی برای سنجش طبقه اجتماعی وارد مباحث جامعه شد، ولی اندک اندک به آن به عنوان مفهوم مستقلی توجه کردند که نشان دهنده رویکرد تحلیلی تازهای به موضوع قشربندی و تمایزات و تحرکات اجتماعی بود. اختلاف اساسی سبک زندگی با مفهوم طبقه، توجه به مصرف به جای تأکید بر تولید است. تذکر این نکته نیز ضروری است که منظور از مفهوم مصرف در اینجا، گستردهترین معنای ممکن برای آن است و تمامی انواع فعالیتهای اجتماعی را دربرمی گیرد که در تعیین ویژگیها و هویت افراد و گروهها نقش دارد.(3)


1- «از طبقه بندی تا سبک زندگی، رویکردهای نوین در تحلیل جامعه شناختی هویت اجتماعی»، صص 3 27.
2- «از طبقه بندی تا سبک زندگی، رویکردهای نوین در تحلیل جامعه شناختی هویت اجتماعی»، ص7.
3- «از طبقه بندی تا سبک زندگی، رویکردهای نوین در تحلیل جامعه شناختی هویت اجتماعی»، ص21.

ص: 113

از این رو، بوردیو برای اشاره به تمایزهای اجتماعی، به مجموعه متنوعی از اعمال اجتماعی، همچون تعطیلات، ورزشها، مطالعه، موسیقی، سینما و دیگر امور ذوقی توجه می کند و بر این باور است که این زمینه ها را از نظر میزان سرمایههای اقتصادی و فرهنگیِ کسانی میتوان بررسی کرد که در آنها جای دارند و نقشه اجتماعی و فرهنگی موقعیت اجتماعی و خط سیر اجتماعی آنها را هم در جامعه میتوان کشید.(1) در برداشت متفاوت بوردیو از طبقه، عوامل فرهنگی به موازات عوامل اقتصادی نقش دارد و هیچ یک بر دیگری برتری و اولویت ندارد. به همین دلیل، وی به مفهوم «فضای اجتماعی» به جای «طبقه اجتماعی» توجه می کند(2) و منظور از آن، توزیع چندبعدی صورتهای مؤثر قدرت (اعم از اقتصادی، فرهنگی یا اجتماعی) است که زیربنای موقعیت اجتماعی به شمار میرود.

برای آشنایی با دیدگاه اسلام در این زمینه ابتدا باید به این نکته توجه کنیم که زندگی اجتماعی در درون خود، دربرگیرنده اختلاف ها و تضادهاست؛ زیرا انسان به دلیل خوی و قریحه اش، چیزهایی می طلبد که گاه در تضاد با خواست دیگران است و کشمکش ها و اختلاف ها از همین جا آشکار می شود. این اختلاف ها، مستند به علل متنوع و متفاوتی است. اسلام، آن دسته از تفاوتهای اجتماعی را که در تفاوتهای فردی و عوامل طبیعی ریشه دارد، میپذیرد. علامه طباطبایی بر اساس دیدگاه خاص خود مشهور به «نظریه استخدام»، این مسئله را چنین تبیین می کند:

انسان به دلیل دارا بودن قریحه استخدام، برای رفع برخی حوایج خویش به سوی سلطه گری و سلطه پذیری کشیده می شود. انسان هر


1- نقد اجتماعی قضاوت های ذوقی، صص 35 145.
2- نقد اجتماعی قضاوت های ذوقی، صص 149 152.

ص: 114

روز به علم و قدرت خویش برای دستیابی خواستها و چگونگی استفاده از تمایلات افزوده و متوجه مزیت های جدید شده و نسبت به راه دقیق بهره وری آگاه می گردد. در بین ایشان، هم توان مندان و صاحبان سلطه و ارباب قدرت و هم ضعفا و ضعیفان پدید می آید و این منشأ ظهور اختلاف است. این گرایش به اختلاف فطری است که به قریحه استخدام دعوت می کند؛ چنانکه خود این قریحه به زندگی اجتماعی و مدنیت دعوت می کند و تزاحم بین دو حکم فطری، آنگاه که فوق آن حکم ثالثی باشد که بین آن دو حکم، داوری و قضاوت کند و موجب اعتدال امر و اصلاح شأن آنها گردد، اشکالی ندارد. ... خداوند این تنافی را به واسطه بعثت انبیا و با بشارت دادن و انذار دادن آنان و انزال کتابی که بین اختلافهای مردم حکم کند، رفع می کند.(1)

فراتر از این تفاوتها، آن بخش از نابرابری اجتماعی که زاییده نظام فرهنگی و ارزشی حاکم بر جوامع بشری است و با اختیار افراد و گرایش های آنان به وجود میآید، از نظر اسلام قابل اصلاح و تعدیل است. مثلاً در بعد اقتصادی، اسلام، مدافع برابری مطلق تمام افراد جامعه از نظر مادی نیست، این را هم نمیپذیرد که در سایه تبعیض های فرهنگی و ارزشی نادرست اجتماعی، تعدادی محروم، روز به روز گرسنه تر و محرومتر شوند و ثروت مندان پیوسته بر ثروت خود بیفزایند. براین اساس، اسلام تفاوت فاحش اقتصادی را نمیپذیرد و با گرفتن مالیاتهای گوناگون، بخشی از ثروت توانگران را به محرومان اختصاص میدهد.(2) بدین ترتیب، از نظر اسلام، این امکان پذیرفتنی است که اختلاف در برخورداری از قدرت، ثروت و منزلت،


1- المیزان فی تفسیر القرآن، ج2، صص 128 و 129.
2- جامعه و تاریخ از دیدگاه قرآن، ص268.

ص: 115

موجب اختلاف در طبقات اجتماعی می شود، ولی هیچگاه نباید این اختلاف طبقاتی، نشانه برتری برخی از طبقات بر بعضی دیگر از آنها پنداشته شود؛ زیرا آموزههای اسلامی با صراحت و تأکید اعلام کرده است که تنها ملاک برتری نزد خدا تقواست:

یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثَی وَ جَعَلْنَاکُمْ شُعُوباً وَ قَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ. (حجرات: 13)

ای مردم! ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم و شما را تیره ها و قبیله ها قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید. [اینها ملاک امتیاز نیست] گرامی ترین شما نزد خداوند, باتقواترین شماست. خداوند, دانا و آگاه است.

چنین دیدگاهی این قابلیت را دارد که حتی با فروکش کردن تب تحلیل های مبتنی بر طبقه اجتماعی و توجه به مصرف بهعنوان عامل تمایز قشرهای جامعه، باز هم عاملی برای سوگیری ارزشهای اجتماعی باشد. بدین ترتیب، ملاک مناسبی برای انتخابها و ترجیحات افراد و گروههای اجتماعی در اختیار ایشان قرار میدهد که خود, زمینهساز پذیرش یک سبک زندگی متعالی است.

نتیجه

نتیجه

ارزش های جامعه، تابعی از باورها و آرمان هایی است که بر مبنای معیارهای پذیرفته شده در فرهنگ آن جامعه، مطلوب دانسته میشود. در نظام فرهنگی اسلام، منشأ مطلوبیت و ارزش هر چیز، به میزان نقش و اثرگذاری آن در تأمین سعادت و کمال انسان بازمی گردد که همان قرب الهی است. ارزشها بهتدریج در جامعه انسانی، به نوعی از قاعده رفتار تبدیل میشوند که جامعهشناسان این ارزشهای تعیّنیافته را هنجار مینامند.

ص: 116

در جامعهای که فرهنگ آن بر باورهای اسلامی مبتنی است، بهصورت کاملاً طبیعی، ارزشها و هنجارهای آن نیز یا برگرفته از آموزههای اسلامی است یا در هماهنگی کامل با آن قرار دارد و این مسئله باید کاملاً در انواع الگوهای رفتاری آن نمایان باشد.

آزادی به عنوان یک امکان که انسان را در رسیدن به کمال مطلوب یاری میکند، باید در چگونگی و نوع بهرهوری ارزشگذاری شود. در اسلام نیز ارزش آزادی به هدف و مقصد آن بستگی دارد؛ یعنی اگر در مسیر سعادت انسان و موجب تعالی فرهنگی و آموزشی و پرورشی جامعه باشد، امری ارزشمند بهشمار میرود.

بر اساس کرامت ذاتی انسان، اگر توجه به برابری تمام انسانها ملاک عمل اجتماعی قرار گیرد، همه موانع جداکننده ملت ها و افراد از میان برداشته می شود و با همکاری، همگرایی و در نظر گرفتن نقاط مثبت، اعتماد عمومی بهعنوان بخشی از سرمایه اجتماعی در جامعه تثبیت میگردد. در این صورت، رفتارها و کنشهای فردی و اجتماعی, بالنده و متعالی خواهد شد.

توجه به مفهوم ارزشی عدالت نیز زیربنایی برای رفتار و کنش فردی و اجتماعی پدید میآورد که میتواند مورد توجه و اقبال عمومی جوامع بشری باشد. از نظر اسلام، ملاک عدالت این است که ارتباط افراد و اعضای جامعه با هم به گونهای تنظیم شود که به تکامل مجموعی آنان کمک کند.

خردورزی از ارزشهای مورد تأکید آموزههای اسلامی است؛ تا جایی که ایمان نیز همراه با اندیشه ورزی تأیید شده است؛ زیرا در پرتو خردورزی, ایمان و عمل انسانها از انحراف ها و در افتادن به گرداب خرافه ها درامان خواهد ماند و سبک زندگی مطلوب دین در جامعه رواج مییابد.

ص: 117

گروههای مرجع دو کارکرد اساسی دارند: از یک سو، ارزشها و باورهایی را در جامعه تبلیغ و نهادینه میسازند که می تواند سنگبنای شکل گیری سبک زندگی خاص باشد و از سوی دیگر، تراز و معیاری برای سنجش و ارزیابی فاصله یا انحراف الگوهای رفتاری موجود با وضعیت مطلوب بهشمار میروند. این دو کارکرد میتواند اهمیت و نقش گروههای مرجع را در کشاندن جامعه یا گروه انسانی به سوی سبک زندگی مطلوب دینی نشان دهد.

سلسله مراتب اجتماعی، یکی از ابزارهای ارزشگذاری در نظام اجتماعی به شمار میرود و بر اساس آن نیز الگوهای رفتاری و سبک زندگی افراد و گروههای اجتماعی تعیین و تعریف میشود. اسلام تنها آن دسته از تفاوتهای اجتماعی را می پذیرد که در تفاوتهای فردی و عوامل طبیعی ریشه دارد و آن بخشی از نابرابری اجتماعی که زاییده نظام فرهنگی و ارزشی حاکم بر جوامع بشری است و با اختیار افراد و گرایشهای آنان به وجود میآید، از نظر اسلام قابل اصلاح و تعدیل است.

امروزه تحلیلهای اجتماعی از تأکید بر طبقه و نظام مبتنی بر تولید دست شسته و به سوی تحلیل های فرهنگی و مبتنی بر مفهوم سبک زندگی گرایش یافته است. با این حال, دیدگاه متعادل اسلام این قابلیت و امکان را دارد که در این شرایط نیز ملاک مناسبی برای انتخابها و ترجیحات افراد و گروههای اجتماعی در اختیار ایشان قرار دهد تا این ترجیحات و سلیقهها، خود, زمینهساز پذیرش یک سبک زندگی متعالی باشد.

ص: 118

ص: 119

تشکرات از این پست
omiddeymi1368 rozgol emamedavazdah mojdeh1 bayati0011 feridoun3 majnon313 hadis836 abas1387 nazaninfatemeh ghiyase65
دسترسی سریع به انجمن ها