سبک زندگی بر اساس آموزه های اسلامی(9)
دوشنبه 19 مهر 1395 8:03 AM
فصل سوم: ارزش و گرایش در سبک زندگی اسلامی
زیر فصل ها
درآمد
ارزش ها و هنجارها
گروه های مرجع
نتیجه
درآمد
باورها و نگرشهای انسانیِ حاکم بر اندیشه افراد و گروههای اجتماعی، خاستگاه ارزشهایی است که گسترش آن در جامعه میتواند به تدریج هنجارها و قواعد رفتاری را تنظیم کند که از سوی بیشتر افراد جامعه به عنوان معیار عمل مورد پذیرش قرار می گیرد. در واقع، این ارزشها و هنجارها می تواند سلیقه افراد و ملاک ترجیح آنان را در کنشهای فردی و اجتماعی جهت بخشد. موضوع گروه های مرجع و قشربندی اجتماعی نیز اگرچه خود می تواند نتیجه نوع ارزش های حاکم بر یک جامعه باشد، اما به دلیل آنکه خود مستقلاً می توانند به عنوان یک ارزش یا هنجار حاکم بر جامعه، خاستگاه سلیقه و ترجیحات بسیاری باشند، در این فصل مورد توجه جداگانه قرار گرفته است.
ارزش ها و هنجارها
زیر فصل ها
تعریف
آزادی
برابری
عدالت
خردورزی
تعریف
ارزشها، بخشی از باورهای فردی یا اجتماعی است که بر اساس آن مشخص میشود چیزی مطلوب یا نامطلوب است. ارزشها، قطبنمای مسیر
ص: 92
زندگی انسان است و رفتار آدمی در هر شرایط تحت تأثیر آن قرار دارد. در تعریف های گوناگون ارزش، معمولاً بر عنصر مطلوبیت تأکید شده است؛ زیرا وقتی از رفتار با ارزش یا هر چیز با ارزشی سخن به میان می آید، در واقع، مطلوبیت آن در تحقق یک هدف یا اهداف خاص مورد توجه است. مهم آن است که مطلوبیت بدون ملاک نیست و هر مکتب یا جامعه انسانی، ملاک های متفاوتی برای مطلوبیت در نظر می گیرد. در برخی رویکردها، ملاک مطلوبیت، تنها ارضای خواهشهای درونی و نفسانی افراد است. بعضی از مکتب ها نیز ملاک آن را وفاق جمعی یا نفع عمومی و مانند آن می دانند. در نظام فرهنگی مبتنی بر آموزههای اسلامی، منشأ مطلوبیت و ارزش هر چیز، به میزان نقش و اثرگذاری آن در تأمین سعادت و کمال انسان بازمی گردد که همان قرب الهی است.
بنابراین، ارزش های جامعه، تابعی از باورها و آرمان هایی است که بر مبنای معیارهای پذیرفته شده در فرهنگ آن جامعه مطلوب پنداشته میشود. پس هنگام سخن گفتن از ارزشهای اجتماعی، قید «اجتماعی» افزون بر اینکه به ظرف تحقق آن اشاره دارد، از نظر جامعهشناختی به منشأ پیدایش آن نیز توجه می کند؛ یعنی مطلوبیت ارزش ها در ضمیر خودآگاه افراد وجود داشته است و جامعه به آن توجه کامل دارد. فراتر از توجه افراد و جامعه، شرط اساسی در مطلوب بودن یا نبودن یک رفتار، پی آمد مثبت یا منفی آن برای افراد و جامعه است که در این صورت میتوان گفت ارزشها اساساً بر امری حقیقی تکیه می کند و فرهنگ جامعه، تحت تأثیر آن و مبتنی بر این واقعیت خواهد بود. بدین ترتیب، هنگامی که مصلح اجتماعی، در بررسی ارزش های مطلوب جامعه، آن را منشأ بسیاری از آسیب های اجتماعی و انسانی آن جامعه تشخیص دهد، میتواند با تکیه بر حقیقت فراتر از فرهنگ
ص: 93
منحرفشده جامعه، آن را به بیداری و خودآگاهی فرابخواند و برای رسیدن به حیات انسانیِ والاتر و امنیت روحی و روانی بیشتر، اصول ارزشی حقیقی را معرفی کند. پیامبران در طول تاریخ، چنین نقشی را بر عهده داشته اند و با تکیه بر جهانبینی الهی کوشیده اند بحرانها و آسیبهای اجتماعی بشر را با معرفی و جایگزینی ارزشهای والای انسانی اصلاح کنند.
ارزشها بهتدریج در جامعه انسانی، تعین می یابد و به نوعی از قاعده به رفتار تبدیل میشود. جامعهشناسان این ارزشهای تعینیافته را هنجار نامیده اند. هنجارها، قوانین یا قواعدی است که از نظر اجتماعی انتظار میرود افراد و گروهها به آن رجوع کنند و رفتارشان را بر اساس آن شکل دهند.(1) پس میتوان گفت باورهای اجتماعی، سازنده ارزش است و ارزشها در طول زمان به صورت هنجار و قاعده رفتاری درمیآیند، و رفتار، در واقع، جلوه و ظهور عینی هنجارهای اجتماعی به شمار می رود و سبب تثبیت آن در جامعه میشود. از این رو، جامعه شناسان, رفتاری را که بر اساس هنجارهای یک جامعه صورت می گیرد، رفتار بهنجار می نامند.
بر اساس آنچه در بخش نخست بیان کردیم و فرهنگ را جوهر و اساس سبک زندگی دانستیم، طبیعی است که در شکلگیری هر سبکی از زندگی، ارزشها و هنجارهای اجتماعی بهعنوان بخشی از فرهنگ جامعه، نمود معیّن و روشنی داشته باشد. پس جامعهای که فرهنگ آن بر باورهای اسلامی مبتنی است، به صورت کاملاً طبیعی، ارزشها و هنجارهای آن نیز یا برگرفته از آموزههای اسلامی است یا در هماهنگی کامل با آن قرار دارد. روشن است که این مسئله باید در انواع الگوهای رفتاری آن کاملاً نمایان باشد.
ص: 94
نظام ارزشی اسلام، همانگونه که در ابتدای ظهور، دگرگونی فرهنگی بزرگی را در جوامع بشری پدید آورد، در هر زمانی میتواند با تکیه بر حقیقت و غنای معرفتی خود، ارزشهای حقیقی و مطلوب انسانی را به تمام جامعه بشری معرفی کند. ارزشهای مورد نظر اسلام، همگی ذیل عنوان کلی ایمان و عمل صالح قرار میگیرد و همانگونه که پیش تر گفتیم، مطلوب بودن هر چیزی در فرهنگ اسلامی، بر اساس نقشی تعریف میشود که در نیک بختی انسان و نزدیکی او به خدا دارد. بر این اساس، برخی از ارزشهای مورد توجه و تأکید اسلام را که به نظر میرسد از اهمیت بیشتری در شکل گیری سبک زندگی متناسب با آموزههای اسلامی دارد، به اجمال بررسی می کنیم.
آزادی
آزادی، مسئلهای است که عقل عملی بشر آن را اصلی در زندگی اجتماعی می داند که بنیان تعلیم و تربیت عمومی بر آن استوار است و امکان شکوفایی استعدادها و پرورش نیروی تفکر را به همگان می دهد. با آزادی ممکن است انسان به عالیترین کمالات و مقامات برسد یا به مرتبه «اسفل السافلین» سقوط کند. آموزههای اسلامی نیز تأکید بسیاری بر آزادی انسان دارد، ولی آن را در چارچوب یکتاپرستی معنا و تفسیر میکند. اذعان به وجود خداوند یکتا، باوری را در انسان به وجود میآورد که عامل بازدارنده وی از بردگی و کرنش در برابر غیر خداست و موجب پایداری انسان در برابر تجاوز و ستمگری است. از دیدگاه اسلام، آزادی یک حق است و از استعدادها و تمایلات عالی انسانی سرچشمه می گیرد. البته مهم آن است که این آزادی، نخست از درون آدمی آغاز
ص: 95
می شود و تا انسان از بند اسارتهای درونی آزاد نگردد، از اسارت طاغوتها و عوامل بیرونی رها نخواهد شد.(1)
آزادی یک امکان است که انسان میتواند با کمک آن به کمال مطلوب خود برسد، ولی باید توجه داشته باشیم که هرچه را انسان اراده کرد، لزوماً مطلوب و ارزشمند نیست. در نتیجه، باید چگونگی بهره وری از آزادی، ارزشگذاری شود. از نظر بسیاری از اندیشمندان و مکتب های فکری مغرب زمین، ریشه و منشأ آزادی را خواسته های انسان تشکیل میدهد. مثلاً از دیدگاه مکتب اومانیسم، اراده و خواست بشر، ارزش اصلی، بلکه منبع ارزش گذاری است و ارزش های دینی که در سطحی برتر و در عالم اعلی تعیین می شود، تا سر حد اراده انسانی سقوط می کند.(2) حتی برخی از پیروان این مکتب به گونه ای افراطی معتقدند مردم را نباید بر اساس قوانین اجتماعی که همانند قوانین علمی هستند، سامان داد و نظام مند ساخت.(3) در نتیجه، آزادی، ابزاری برای تأمین خواسته های شخصی است و قانون نمی تواند ورای آن برای انسان ها طرح و برنامه ای در نظر بگیرد. روشن است که در نگاه چنین مکاتبی، آزادی ارزش ذاتی دارد و تنها بهخاطر خودش مطلوب است.
بنابراین، در نگاه لیبرالیستی غرب، آزادی، ارزشی بنیادین، بالذات و اولیه به شمار می رود که همه چیز باید بر محور آن سنجیده شود و حد آزادی نیز چیزی جز خودش نمی تواند باشد؛ یعنی هرکس تا آنجا آزاد است که به آزادی دیگران آسیب وارد نکند. شهید مطهری در این زمینه مینویسد:
ص: 96
بشر اروپایی برای آزادی، ارزش فوق العاده ای قائل است و حتی آن را لایق پرستش می داند. ... می گویند آزادی را هیچ چیز نمیتواند محدود کند، مگر آزادی دیگران؛ یعنی آزادی در همه چیز برای انسان هست و هیچ حدی ندارد، مگر آنکه به آزادی دیگران لطمه وارد آید. ... فلسفه اروپایی از لحاظ بیان فلسفه و منشأ آزادی و همچنین از لحاظ بیان علت لزوم احترام آزادی عقیم است. ... خود آزادی، حق نیست، بلکه تکلیف است که متوجه دیگران است و منشأ انتزاع آن، حقی است در طبیعت که عبارت است از استعداد کمالی انسان... . عقیده ما در باب ریشه احترام آزادی، همان حیثیت ذاتی انسان است، ولی این حیثیت ذاتی از آن جهت مبنای لزوم احترام است که ناموس غایی خلقت، یعنی حق ایجاب می کند و منشأ حق، نظام غایی وجود است.(1)
بدین ترتیب، ارزش آزادی در اسلام، به هدف و مقصد آن بستگی دارد. اگر آزادی در مسیر سعادت انسان و موجب تعالی فرهنگی جامعه باشد، امری کاملاً ارزشمند است، ولی در غیر این صورت، بی ارزش و گاهی ضد ارزش خواهد بود. از این رو، اسلام در عین اینکه با بیان اصل «لا إکراه فی الدین»،(2) احترام به فکر و آزادی عقیده را بیان میکند، هرگز باورهایی را که از راه تقلید کورکورانه و به شیوه های غیرعقلانی بر انسان ها تحمیل میشود، تأیید نمیکند. بر اثر همین آزادی فکر و عقیده بود که علمای مذاهب و دانشمندان مادیگرا، آزادانه و فارغ از هرگونه هراس، با پیشوایان دینی و اندیشمندان مسلمان مباحثه میکردند؛ زیرا بر اساس آموزههای اسلامی، همگان آزادند در صورتی که به اسلام و دیگران زیان نرسانند، در شرایط
ص: 97
سالم و به دور از توطئه، عقیده خود را مطرح سازند. اساساً همین دوگانگی اندیشه ها موجب رشد و تعالی جامعه می شود. همچنین اسلام، تفتیش عقاید را برنمی تابد و اگر فردی با زبان به پذیرش دین اسلام اقرار کند، آن را میپذیرد. علت اینکه اسلام, آزادی عقیده و بیان را برای همگان محترم میشمارد و از طرف داران جدی تبادل اندیشه به شمار می رود، این است که غنا و گستردگی بالایی دارد و در تأمین نیازهای متعدد افراد، ضعف و کمبودی در آن دیده نمی شود.
برابری
دین مبین اسلام بر اساس کرامت ذاتی انسان، تمام افراد بشر را برابر می داند و ملاک و معیار برتری را تنها در کرامت اکتسابی انسان برمی شمارد که آن هم بر اساس رشد و ارتقای ایمان و تقوای هر فرد تعیین می شود:
یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُم مِّن ذَکَرٍ وَأُنثَی وَجَعَلْنَاکُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ. (حجرات: 13)
ای مردم! در واقع ما شما را از مرد و زنی آفریدیم و شما را نژادها و قبیلههایی قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید. در حقیقت، ارجمندترین شما نزد خدا، خودنگهدارترین [و پارساترین] شماست. به راستی که خدا, دانای آگاه است.
در این آیه شریفه، دو عبارت «خَلَقنا» و «جَعَلنا» به این نکته اشاره دارند که جنس انسانها و نژاد آنها، خلق و جعل خداست و نباید موجب تفاخر یا تحقیر باشد. تفاوت انسانها در شکل و قیافه و نژاد، فعل حکیمانه خدا برای شناسایی انسانها از یکدیگر است. بدین ترتیب، قرآن تمام تبعیضهای
ص: 98
نژادی، حزبی، قومی، قبیلهای، اقلیمی، اقتصادی، فکری، فرهنگی و اجتماعی را مردود می داند. از آنجا که برتریجویی در فطرت انسان قرار داده شده است، آموزههای اسلامی به این خواسته فطری جهت میدهد و تقوا و رشد معنوی را ملاک و معیار برتری افراد برمی شمارد.(1)
با تکیه بر چنین مبنایی است که پیامبر گرامی اسلام، در مقام مصلحی اجتماعی می کوشید ارزشهای جامعه را جهت دهی و اصلاح کند. از این رو، وقتی پیامبر اسلام به یکی از تازه مسلمانان توصیه کرد ازدواج کند و او در مقابل گفت: نه حسب دارم و نه نسب؛ نه مال دارم و نه جمال، حضرت به تغییر ارزشهای اجتماعی به سبب آموزههای اسلامی اشاره کرد و فرمود:
انَّ اللهَ قَد وضع بِالاسلامِ مَن کانَ فی الجاهلیهِ شَریفاً، وَ شرف بِالاسلامِ مَن کانَ فِی الجاهلیهِ وَضیعاً، وَ أعَزّ بِالاسلامِ مَن کانَ فِی الجاهلیهِ ذلیلاً، وَ أذهبَ بِالاسلامِ ما کانَ مِن نخوهِ الجاهلیهِ وتفاخرها بعشایرها و باسق
ص: 99
أنسابها؛ فالناسُ الیومَ کُلّهُم أبیضُهم وَ أسوَدُهم وَ قُرَشِّیهُم وَ عَربیّهم وَ عجمِیّهم مِن آدم، وَ انَّ آدم خلقَهُ اللهُ مِن طین، وَ انّ أحَب الناس إلی اللهِ أطوَعُهُم لَهُ وَ أتقاهُم، وَ ما أعلَمُ یا جویبر لاحدٍ مِن المسلمین علیکَ الیومَ فضلاً إلا لِمَن کان أتقی لله مِنکَ وَ أطوَع.(1)
بسیاری از افراد در نظام غلط جاهلیت, محترم بودند و اسلام آنها را سرنگون کرد و از اعتبار انداخت و بسیاری در جاهلیت, بی ارزش بودند و اسلام آنها را بلند کرد. اسلام غرور و نخوت جاهلی و تفاخر قومی و نسبی را رفع کرده است. [در پرتو این آموزه والا] تمام مردم سفید و سیاه، قرشی و غیر قرشی و عرب و عجم همه فرزندان آدمند، و آدم هم از خاک آفریده است. محبوب ترین مردم نزد خدا کسی است که در برابر امر خدا مطیع تر باشد و امروز هیچ کس از مسلمانان بر تو برتری ندارند، مگر به میزان و مقیاس تقوا.
روشن است که اگر این دیدگاه والا، معیار عمل اجتماعی قرار گیرد، همه موانع جداکننده ملت ها و افراد از یکدیگر، مانند تفاخر نژادی، سرزمینی و زبانی از میان برداشته می شود و با همکاری و همگرایی و در نظر گرفتن نقاط مثبت، اعتماد عمومی بهعنوان بخشی از سرمایه اجتماعی در جامعه تثبیت میشود. در این صورت، رفتارها و کنشهای فردی و اجتماعی, بالنده و متعالی خواهد شد؛ زیرا تقوا، راهی بهسوی سازندگی و تکامل است و محور شور و نشاط و فعالیت به شمار می رود. برتر دانستن نژاد، سرزمین و نظیر آن، انسان را در دایره ای بسته و تنگ نگاه می دارد و نمی گذارد صاحب چنین اندیشه ای از چارچوب تعصب جاهلی خارج شود و در نتیجه، الگوهای رفتاری او نیز تنگنظرانه و دنیایی می گردد و نوعی خودخواهی و خودبرتربینی را می گستراند.
ص: 100
اصول مهمی مانند اصل انتساب همه انسانها به یک منشأ،(1) مخلوق بودن همه آنها به دست یک آفریدگار(2) و نیز اصل تکریم انسانها(3) که همگانی است،(4) مقتضی برابری همه انسانها در برخورداری از زیربنایی ترین حقوق فردی و جمعی، مانند حق حیات، امنیت مالی و جانی، حق تملک و تصرف و اکتساب، حق کار و استحقاق اجرت و دیگر حقوق و آزادیهای اساسی از دیدگاه اسلام است. با این حال, این نگاه برابر به انسان ها، به منزله نادیده انگاشتن تفاوتهای موجود میان آنها از نظر استعداد، لیاقت، کوشش، ارائه کار سودمند و پاداش و نیز نفی درجات و مراتب اجتماعی نیست و چه بسا نادیده گرفتن این مسئله، در واقع، ستم به فرد و جامعه است.(5) اصولاً تفاوت استعدادها و وجود رتبهها و مقامات اجتماعی برای استقرار نظام اجتماعی اجتناب ناپذیر است. آیه 32 سوره زُخرف نیز به همین واقعیت اشاره دارد: «...وَرَفَعْنَا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ لِیَتَّخِذَ بَعْضُهُم بَعْضًا سُخْرِیًّا...؛ ... و رتبههای برخی آنان را بر برخی برتری دادیم تا برخی از آنان, برخی دیگر را به خدمت گیرند...» .
بدین ترتیب، منظور از برابری در عرصه زندگی اجتماعی را باید برابری در فرصتها و امکانات دانست تا هر کس به فراخور قابلیت و کوشش خود از این فرصتها بهره برد. در واقع، این بحث به این دیدگاه بازمیگردد که از نظر آموزههای اسلامی، برابری در ارتباطی کامل با اصلی مهمتر و اساسیتر،
ص: 101
یعنی عدالت قرار دارد؛ زیرا هدف نهایی از برانگیختن پیامبران و تنها عامل اصلاح جامعه از نگاه دینی، تحقق قسط و عدالت اجتماعی است.(1)
عدالت
مفهوم عدل، یکی از قطعیترین ارزشهای اخلاق اجتماعی است و در طول تاریخ, کمتر کسی درباره جایگاه والای این ارزش به تردید افتاده است. بررسی تاریخ فلسفه نشان میدهد انکار ارزش عدالت، معمولاً در انکار اصالت اخلاق ریشه دارد و معنایش این است که ارزشهای اخلاقی، مطلق و اصیل نیست، بلکه نسبی و تابع خواستهای انسانها و جوامع انسانی است. غیر از کسانی که منکر اصالت ارزشهای اخلاقی هستند، تمامی نظامهای اخلاقی، عدالت را یک ارزش معتبر میدانند.(2)
بر این اساس، هر فرد انسانی اگرچه تنها عضوی از یک جامعه شمرده میشود، می تواند همه جامعه را در نظر بگیرد و بیندیشد که تمام انسانهای جامعه، کمالاتی دارند و خدای متعال ایشان را برای هدفی آفریده است که باید تحقق یابد و این درست نیست که هر فرد، تنها به فکر منافع و اهداف خود باشد. تأکید آیات و روایات بر لزوم رعایت عدالت(3) نیز تأکید بر حکم بدیهی عقل است؛ زیرا در انسان، انگیزه های نیرومندی برای مخالفت با این حکم عقلی وجود دارد و لازم است به او کمک شود تا از عقل پیروی کند و انگیزههای خلاف عدالت، وی را به جهات دیگر نکشاند.(4)
ص: 102
با توجه به تعبیر رایج متفکران مسلمان از عدل «إعطاءُ کُلِّ ذی حقٍّ حَقَّهُ»(1) برای برقراری عدل در جامعه و تحقق عدالت اجتماعی باید مصداق های حق را بشناسیم. برای شناسایی این مصداق ها باید بدانیم روابط میان انسانها چگونه باید باشد تا موجب کمال آنان شود؛ یعنی ملاک عدالت این است که ارتباط افراد و اعضای جامعه با هم به گونهای تنظیم شود که به تکامل آنان کمک کند. در این مورد اگرچه عقل دارای حکم است و در درک برخی از ملاکها تواناست، در مواردی که روابط پیچیده افعال انسان با کمال نهایی او برای عقل محدود ما روشن نیست، آموزههای وحیانی وظیفه تعیین ملاک را به عهده میگیرد. بدین ترتیب، بار دیگر جامعه در مسیر پیشرفت و ارتقای خود، نیازمند وحی و آموزههای آسمانی خواهد بود.
در آموزههای اسلامی، عدالت چنان جایگاه والایی دارد که جزو اصول دین اسلام بهشمار آمده است. پیشوایان دینی اسلام نیز همواره بدان توجه داشته و تصدی بسیاری از مسئولیتهای اجتماعی را به احراز عدالت در افراد وابسته کردهاند. امام علی علیه السلام در مقام توصیف پیامبر والامقام اسلام فرموده است:
سیرتُهُ القَصدُ و سُنتهُ الرُّشد و کلامُهُ الفَصل و حُکمُه العدل.(2)
رفتار او میانهروی در کار است و شریعت او راهِ حق را نمودار. سخنش حق را از باطل جدا سازد و داوری او عدالت است (و ستمکار را براندازد).
تبلیغ مؤثر این آموزه و اعمال الگوهای رفتاری متناسب با آن سبب شد حتی پس از پیامبر اسلام، شیوه رفتاری و سبک زندگی مسلمانان در فتوحات گسترده و فراگیر ایشان به گونهای کاملاً متفاوت شکل گیرد. بر این اساس، چگونگی برخورد مسلمانان با مردمان شکستخورده برخلاف رویه
ص: 103
جنگ های مرسوم، با عدالت، مهر و احترام به آنها همراه بود. این وضعیت برای صاحبان تمدنهای مغلوب، بی سابقه و ستودنی می نمود. مسلمانان با آنان به گونه ای برخورد می کردند که حتی حاکمان و فرماندهان خودشان چنین رفتاری با زیردستان خود نداشتند. به همین دلیل، رمز موفقیت مسلمانان در پیشرفتهای خود، بیش از آنکه بر زور شمشیر و تجهیزات نظامی مبتنی باشد، بر الگوهای رفتار اسلامی و سبک زندگی برآمده از آموزههای اسلام متکی بوده است و همین موضوع، مقدمه شکلگیری و گسترش سریع تمدن اسلامی را فراهم ساخت.