0

اشعار روز و شب ششم ماه محرم

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار روز و شب ششم ماه محرم
جمعه 16 مهر 1395  7:41 PM

  يا قاسم ابن الحسن (ع)

بي تو در بين حرم بانگ عزا افتاده

واي قاسم، عوض ِ وا عطشا افتاده

 

 

چاره اي كن كه نمانند به رويِ دستم

عمه ات از نفس و نجمه ز پا افتاده

 

 

گيسويِ مادر ِ تو باز شده در خيمه

تا كه گيسويِ تو در دستِ بلا افتاده

 

 

كار، كار ِ نظر شوم ِ حراميها بود

اگر اين لاله ي انگشت نما افتاده

 

 

به دلم ماند عمو نَه، كه بگويي بابا

لبت از زمزمه و خنده چرا افتاده؟

 

 

خيز شايد كمكِ لرزش پايم باشي

كارم از رفتن اكبر به عصا افتاده

 

 

شده دشوار تماشاي تو از سمت حرم

چقَدَر سنگ ميانِ تو و ما افتاده

 

 

لشگري قصد طواف تو رسيد و رد شد

بدني حال در اين سعي و صفا افتاده

 

 

دست در زير ِ تنت برده ام و ميپرسم

بين اين ساقه چرا اين همه تا افتاده؟

 

 

قد كشيدي كمي از پا و كمي از سينه

بين ِ اندام تو اين فاصله ها افتاده

 

 

هركجا تاخته اسبي كمي از تو رفته

لخته خونت همه جا در همه جا افتاده

 

 

كاكُلَت قطع شد و حرمله در مُشتَش بود

اثر پنجه ي او در سر و پا افتاده

 

 

ميبرم تا در ِ خيمه قد و بالايت را

چند عضوي ز تو اي واي كجا افتاده؟

 

 

شيشه يِ عمر ِ من آرام نفس كِش بدجور

استخوانهايِ شكسته به صدا افتاده

 

 

اي ضريح ِ حسنم، زود مُشَبَّك شده اي

در حرم با تو دم ِ واحسنا افتاده

 
 
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها