پاسخ به:اشعار روز و شب ششم ماه محرم
جمعه 16 مهر 1395 6:57 PM
حضرت قاسم بن الحسن(ع(
ای عارضت، خرمتر از برگ گل یاس
وی بر لب خشک تو گریان، چشم عبّاس
داماد بزم خون، به دشت کربلایی
هم مصطفا، هم مرتضا، هم مجتبایی
داری در آغوش عمو، بوی حسن را
حُسن حَسن، خُلق حَسن، خوی حَسن را
کوثر، گریبانْچاکِ اشک دیدۀ تو
روح مسیحا، در لب خشکیدۀ تو
قربانی من! رو به قربانگاه بردی
جان عمو را با خودت همراه بردی
اکنون که جانت را به جانان، وقف، کردم
بگذار تا جای حسن دورت بگردم
زلفت کمند و نیزه قد، مژگان شده تیر
جسمت، زرۀ قلبت سپر، ابروت شمشیر
آهسته بگذر، از برم ای ماهپاره
تا بنگرم بر قدّ و بالایت دوباره
سخت است کز لعل لبت شرمنده باشم
توکشتۀ من باشی و من زنده باشم
از خیمه تا مقتل شتابان میروی سخت
در حجلۀ خون میروی یا حجلۀ بخت
از بسکه از شوق شهادت، شاد گشتی
حس میکنی در کربلا داماد گشتی
جواب قاسم به عمو:
از زخم تیغت، از عسل خوشتر، عموجان
ای آرزویم، بر تو ترک سر، عموجان
دادی ز لطف و مرحمت، اذن قتالم
اینک! حلالم کن، حلالم کن، حلالم
شمشیرها و نیزهها، چشم انتظارند
تا بر روی زخم دلم مرهم گذارند
عمری سراپا شعلۀ جانسوز بودم
من سیزده سال عاشق امروز بودم
کم آه خود را، سدّ راهم کن، عموجان
مثل علی اکبر نگاهم کن عموجان
نیش هزاران خار و یک لاله که دیده؟!
یک لشکر و یک سیزده ساله که دیده
تقدیم کردم بر سنانها، سینهام را
کردم نشان سنگها، آیینهام را
قاتل بگو بیرون کند، پیراهنم را
تا حلقهحلقه، چون زره سازد، تنم را
اینک یتیم امام مجتبی با لشکر:
ای اهل کوفه! من یتیم مجتبایم
داماد بزم خون، به دشت کربلایم
مرغ دلم، بهر شهادت، میزند بال
مرد جهادم، گرچه دارم، سیزده سال
فرزند پیغمبر در این صحرا غریب است
بالله! عرب را، کشتن مهمان، عجیب است
ای شمر دون بر حرمت ما پا نهادی
ای ابن سعد آیا به اسبت، آب دادی
فرزند زهرا تشنه لب، اسب تو سیراب
اسب تو سیراب است و اصغر رفته از تاب
اسب تو سیراب و زند در خیمه ناله
از تشنگی، هم شیرخواره، هم سه ساله
اسب تو هر دم میبرد، از آب، حظّی
چون ماهی کوچک، کند اصغر تلظی
غلامرضا سازگار