پاسخ به:اشعار روز و شب پنجم ماه محرم
جمعه 16 مهر 1395 5:21 PM
یا کریم ابن الکریم(ع)
يك نفس آمده ام تا كه عمو را نزنی
كه به اين سينه ی مجروح تو با پا نزنی
ذكر لا حول و لا از دو لبش می بارد
با چنين نيزه ی سر سخت به لبها نزنی
عمه نزديک شده بر سر گودال ای تيغ
مي شود پر به سوی حنجره حالا نزنی؟
نيزه ات را كه زدی باز كشيدی بيرون
می زنی باز دوباره نشد آيا نزنی؟
نيزه ات را كه زدی باز نمي شد حالا
ساقه ی نيزه خونين شده را تا نزنی؟
من از اين وادی خون زنده نبايد بروم
شک نكن اينكه پرم را بزنی يا نزنی
دست و دل باز شو ای دست بيا كاری كن
فرصت خوب پريدن شده! در جا نزنی
(عليرضا لک)