پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم
سه شنبه 4 آبان 1395 11:07 PM
حضرت رقیه(س)-شهادت
زیر نور بریده ی مهتاب
روی خاک خرابه ای تاریک
خواب رفته سه ساله ای زیبا
رشته ی عمر او چو مو باریک
نقش لبخند روی لب دارد
گوئیا خواب ناز می بیند
خواب بابا که از گل رویش
دارد آهسته بوسه می چیند
باز خواب مدینه و خانه
باز هم خواب ساقی و اکبر
باز هم صوت دلنشین رباب
پای گهواره ی علی اصغر
خواب آن روزها که با لبخند
بر سرش شانه می کشید پدر
بعد می رفت پیش آیینه
معجری خُرد، می کشید به سر
خنده بر صورتش عیان کرده
خواب آن روزهای پر احساس
کوچه کوچه مدینه را می دید
بر سر شانه ی عمو عباس
ناگهان در سکوت ویرانه
با سرانگشت درد شد بیدار
هق هق گریه اش امانش برد
خم شد و سر نهاد بر دیوار
تا نگاهش به عمه اش افتاد
آتش گریه اش زبانه گرفت
سوز آهش خرابه را سوزاند
بهر بابای خود بهانه گرفت
آنقَدَر ناله کرد و آه کشید
صبرِ اهریمنان به سر آمد
دید از مشرقِ طبق، خورشید
در سیاهیِّ شب، به در آمد
رفت از حال و تا که خود را یافت
دید سر را گرفته در آغوش
لختی آنرا نگاه کرد و سپس
باز از حال رفت و شد خاموش
چند وقتی گذشت، اما بعد
خویشتن را دوباره پیدا کرد
در دو راهیِّ وحشت و رأفت
کم کَمَک عقده از زبان وا کرد
با همان دست های خسته گرفت
گرد و خاک و غبار رویش را
اقتدا بر نمازِ عمّه نمود
خم شد و بوسه زد گلویش را
از تو ممنونم ای گل زهرا
که چنین محفلی به پا کردی
لیک حالا که جمعمان جمع است
اصغرت را چرا نیاوردی؟!
کربلا تا به شام عقده شده
که کمی درد دل کنم با تو
"تو" زبان باز میکنی یا "من" ؟
"من" بگویم ز درد خود؟... یا "تو" ؟!
زخم هایی که بر بدن دارم
شده سرگرمی شبم بابا
هشت... نُه... ده... نَه اصلا از اول
یک به یک میشمارم آنها را
هر که از راه میرسد اینجا
بر سرم تازیانه میبارد
در گلستان سرخ پیکر من
لاله ای روی لاله می کارد
راستی دیدم آن دم آخر
عمّه زیر گلوت میبوسد
خود بگو زآنکه هر چه می پرسم
حکمتش را به من نمیگوید!
محمد مهدی رافع