0

اشعار زیبای روز سوم ماه محرم

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار زیبای روز سوم ماه محرم
جمعه 30 مهر 1395  11:43 PM

بابای خوبــــم

بگم از دل پر هیاهو برات؟

بگم از غلاف بازو برات؟

بذار تا نگم دردای شام رو

نگم از فروش النگو برات

 

همین که رقیه ات یتیم شد بابا

با دستای سنگی، منو میزدن

برا بردنم از تو گودال غم

دوتا مرد جنگی منو میزدن

 

زیر بار غمها ملایم شدم

منم مثل عمه م مقاوم شدم

تو بازار از ترس چشمای هرز

زیر چادر عمه قایم شدم

 

با اینکه تنت توی گودال موند

سرت ما رو تا شام سالم رسوند

تا میخواست چشمی به ما خیره شه

سرت روی نی، باز قرآن میخوند

 

یکی اومد از غیض دستامو بست

یکی با لگد دندهامو شکست

تو اون لحظه که"زجر" میزد منو

عمو جونم عباس چشماشو بست

 

نترسیدم از غُرش آسمون

نترسیدم از هیبت ساربون

منو کوچه شام بیچاره کرد

پر و بالمُِ ریخت زخم زبون

 

تو غوغای پایکوبی شهر شام

سرت از رو نی پرت میشد رو زمین

بنازم وفای علمدارت

سرش با تو هی پرت میشد رو زمین

 

 

محمد کاظمی نیا

 
 
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها