کوری
دوشنبه 6 مهر 1388 11:06 PM
در یک شهر نامعلوم، یک مرد ژاپنی (یوسوکه ایسیا) پشت چراغ قرمز ناگهان کور میشود. اما نه مانند هر کوری دیگر، مانند این است که جلوی چشم او را پردهای سفید و ضخیم پوشانده. مردی که بعداً معلوم میشود دزد است (دن مککلار) او را به خانه میرساند. اولین مرد کور، با همسرش نزد پزشک (مارک روفالو) میرود، اما دکتر هیچ ایرادی در چشمش نمییابد و این بیماری را نمیشناسد. او یک پسربچه و یک دختر با عینک آفتابی (آلیس براگا) را معاینه میکند و در بازگشت به خانه، برای همسرش (جولین مور) ماجرای کوری مرد ژاپنی را تعریف میکند. صبح فردا، دکتر هم کور شدهاست. کمکم همه در شهر کور میشوند، حتی وزیر بهداشت! کور شدگان را به قرنطینه میبرند، از جمله دکتر را. ولی همسر دکتر که معلوم نیست چرا کور نمیشود، همراه همسرش به قرنطینه میرود. تمام آدمهای اول ماجرا، دور هم در مکانی با کمترین امکانات جمع میشوند. همه چیز در نکبت و زشتی میگذرد تا آنکه یک پیشخدمت بار(گائل گارسیا برنال) که اسلحه دارد، تصمیم میگیرد از دیگران در ازای غذا گروکشی کند و…
کوری را میتوان تقریباً شناخته شدهترین اثر «ژوزه ساراماگو» در ایران به شمار آورد. این اثر بسیار تحسین شده، برندهی جایزهی نوبل بود و سازندگان فیلم تا مدتها برای گرفتن امتیاز ساخت فیلم با ساراماگو در حال مذاکره بودند. در کشورمان، چندین ترجمهی مختلف از این رمان وجود دارد. در این رمان، ساراماگو تمامی قواعد دستوری، جملهبندی، ویرگول و نقطه گذاری را زیر پا میگذارد و با کلام جادوییش و جملههایی تمام نشدنی، خواننده را شریک دنیای کوری شخصیتهای داستان و تلخی زندگی زن دکتر که کور نمیشود مینماید. بنابراین باید بابت ترجمهی این کار دشوار به همهی مترجمان این اثر خستهنباشید گفت!
صریحاً باید گفت اگر میخواهید «کوری» را برای یک آخر هفتهی شاد و در جمع خانواده برای عوض شدن حالتان ببینید، منصرف شوید! این فیلم برای چنین هدفی زیادی خشن و سیاه است. ارزش این فیلم به حقایق زیادی است که در مورد نهاد آدمی بر ما مینماید. حالا گیرم که رمان ساراماگو با تو چنان کرده که این فیلم نمیکند، اما به رغم عدم فروش مناسبش، فیلم حقیقتی در بستر داستان است. کور شدن، استعاره از زندگی آدمهایی که فکر میکنند میبینند ولی واقعاً کورند. برای همین لازم هست بینایی مجازی خود را از دست دهند تا خوی درندهی خود را به نمایش بگذارند. از این هنگام است که سرگردانی آنها در محیطی متعفن و کثیف وعریان گشتن و زندگی میان ادرار و مدفوع، به همراه خشونت قدرتطلبی آغاز میشود. این نمایشی از زندگی تمام کسانی است که گرفتار به ظلم خودخواهانه میشوند ولی سکوت میکنند و ادامه میدهند. در این میان، لازم بود که زن دکتر تمام این سیاهیها را ببیند و از میان خیل کوران، کسی باشد که راه را از چاه به دیگران بنمایاند. اینها چیزیهایی است که مشخصاً «راجر ایبرت» درک نکرده و استعارات فیلم را برایش بیمعنا ساخته، اما روشنفکری یک تماشاگر اروپایی و فلسفهدانی ذاتی یک شرقی درک این نشانهها و زشتیها را برایش آسانتر میکند.
جلوههای صوتی وبصری فیلم و موسیقی و فیلمبرداری فیلم، به نحو خارقالعادهای در همراهی تماشاگر با فیلم و درک شرایط قهرمانان فیلم، موثر است و شایستهی تحسین عمل میکند. بازیها عالی است و جولین مور بسیار ستایشآمیز بازی کرده است.مسلماً دردناکترین و تاثیرگذارترین قسمت فیلم، آنجاست که پیشخدمت بار، دستور میدهد که مبادلهی غذا در برابر زنان صورت گیرد. صحنههای تجاوز چنان سیاه و کثیفند که از شدت تلخی، حتی نمیتوانی نگاه نکنی، چون دیگر برایت عادت شده. این نشاندهندهی جامعهای بیاخلاق است که برای زیستن و نگاه داشتن قدرت برای خود، پست میزیند و پستترین کارها را طلب میکنند. اما گاهی، یکی مثل زن دکتر پیدا میشود که خود و جامعه را بر این ظلمها بشوراند.
حالا شاید چندشت شدهباشد، و بگویی این چه فیلمی است. اگر اینطور باشد، حقیقت این است که ترسیدهای. چون این نمایشی از درون خود تو و من و خیلیهاست. بیایید قبول کنیم که کوری، درد همیشهی ماست!
از گناه متنفر باش نه از گناهکار ...