0

اشعار عید غدیر

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار عید غدیر
سه شنبه 30 شهریور 1395  12:25 AM

ما سائلیم و نیست گدا بی خیال او

پس چشم ما به دست علی هست و آل او

 

آب و هوای شهر نجف، شادی آور است

حق حق کنند قهقهه ها در وصال او

 

طعنه به «پرده خوانیِ» شاعر مزن! ببین

مُطرب شده به مدح علی خصم لال او

 

دست کمرشکسته ترین کوه مانده است

در کوچه ای ز خاطره ی تلخ، شال او...

 

تا سهم خویش می طلبم، لب گزَد که «نه» !

شیرین تر از عسل شده فرضِ محال او!

 

حُکماً رسیده است به اخبارِ سوخته

ناپخته ای سروده اگر عبد کال او!

 

وقتی به جلوه، رنگ ندارد حنای دل،

بهتر که خون خویش کنم پایمال او!

 

باید یقین کنند به «جوشن»، تمام خلق

یک در «هزار و یک» چو دهند احتمال او ...

 

در باب نوکری، دل قنبر چه کرده است

غبطه خورند هر چه پیمبر، به حال او

 

هرگز حسد، حریف تماشانمی شود

چشم جمل ز کاسه در آرَد جمال او

 

عمرم میان وحدت و کثرت به هروله ست!

جانم به لب رسید و دل من به خال او

 

با این پرِ شکسته که گشته وبال من

خیلی عجیب نیست که گشتم وبال او!

 

شد قندِ نامکرّرِ دنیا عدالتش

حیف از علیّ و تلخی آن چند سال او

 

پیش «دو دم»، گره به زره، خنده می کند!

عریان شوند بی جگران در جدال او...

 

 

 

 
 
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها