پاسخ به:اشعار عید غدیر
سه شنبه 30 شهریور 1395 12:20 AM
امیرالمومنین(ع)-عید غدیر
چو كرد ارادهی خلقت خدای عزوجل
محمد و علیش بود خلقت اول
نه روز بود و نه شب در میان نه ماه و نه سال
كه آفرید خدا نور احمد مرسل
ز اصل بود یكی نور و پنج قسمت شد
هر آنكه غیر یكی داند او بود احول
اگر چه بر سر دست تو هست پنج انگشت
تو جمله را همه یكدست خوانیش به مثل
خدا به صورت خود آفرید آدم را
اگر چه نیست مر او را نظیر و شبه و بدل
لطیفهایست كه حق را در او بود مقصود
در این حدیث مفصل كه گویمت مجمل
علیست آنكه بود مظهر تمام صفات
كه كارهای خدایی گرفت از او فیصل
علیست آنكه نهد پا به دوش پیغمبر
برای كندن از طاق كعبه لات و هبل
علیست آنكه به شب خفت در فراش نبی
نبی به غار شد و جای خواب كرد بدل
علیست آنكه به جنگش ندید دشمن پشت
به روز معركه در بدر و نهروان و جمل
علیست آنكه ز تیغش چو بید میلرزید
به روز هیجا چون بید فارس یلیل
علیست آنكه چو آیینهات شود روشن
به مهر او دل خود را اگر دهی صیقل
بهشت یار علی را در آستین باشد
زهی به نیت خالص خهی به حسن عمل
علیست آنكه پیمبر به روز خم غدیر
به امر خالص بی چون خدای عزوجل
گرفت بازوی او را و رفت بر منبر
چه منبری كه در آنجا شد از جهاز جمل
برای آنكه شود شرع انورش باهر
برای آنكه شود دین كاملش اكمل
منادیان حق از هر طرف ندا كردند
كه الصلا همهای شهریان و اهل جبل
بپای منبر پیغمبر آمدند همه
كه گشته بود ز حق آیهی عطا منزل
هر آنچه گفت نبی در حق علی ولی
به جان قبول نمودند عالی و اسفل
به اتفاق خلایق شدند یكسر جمع
ز جن و انس و ملك جمله تا به اهل قلل
ندای حق بشنیدند و جملگی گشتند
حلالزاده مفرح حرامزاده كسل
حرامزاده شود گر كسل عجب نبود
چنانكه میكند از بوی گل فرار جعل
حلالزاده شناسد علی و آلش را
كه كرده است قبول ولایتش ز ازل
ز مهر او همه گردیده بیخبر از خویش
ز عشق او همه گردیده مست و لایعقل
یك از صفاتش حلال مشكلات بود
كه مشكلی به جهان ز او نمانده لاینحل
اگر به چشم حقیقت كسی در او نگرد
خدای بیند اگر دیده نبودش احول
شها مدیح تو ثبت است در جراید لوح
كشیده بر سر هر صفحهاش قلم جدول
پس از خدا تویی از كل كاینات اقدم
پس از نبی تویی از جمله انبیا افضل
فضایل تو چراغی است در زجاجهی دل
كه كرد روشن از او میتوان دو صد مشعل
ولایت تو نعیمی در او نه خوف و نه بیم
محبت تو شرابی است در او نه غش و نه غل
شها تو دامن خود را به دست ساكت ده
فتد دمی كه گریبان او به دست اجل
كه سیر روی تو بیند در آندم آخر
بگو دمی به اجل یا علی كه لاتعجل
ساکت اصفهانی