سحر از هاتف غیبی به گوشم این ندا امد/ تو گفتی کان ندا چون وحی منزل از سما امد
که ای بیمار درد و غم و جا برخیز شادی کن/ که از دارالشفا درد ترا امشب شفا امد
نبودی بیم تکفیر از مرا بی پرده می گفتم/ که اندر حجره نرجس یری ما لا یری امد
یافت ولادت مسعودی در سامره ان مولود/ که ذاتش مظهر ذات صفات کبریا امد
اگر جدش نبی امد به کل انبیا خاتم/ ولیکن حضرتش خاتم به کل اوصیا امد
چه سرایی است جهان هر که در ان می اید/ اخر از زندگی خویش به جان می اید
بسته شد محمل و یاران همه رفتند هنوز/ که بهم تا بزنی چشم اجل می اید
صاحب عصر و زمان حجت بر حق مهدی/ زاده فاطمه سلطان زمان می اید