0

سهراب سپهری

 
jalalisadegh
jalalisadegh
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : شهریور 1387 
تعداد پست ها : 522
محل سکونت : تهران

سهراب سپهری
دوشنبه 6 مهر 1388  4:43 PM

اهل کاشانم

پیشه ‏ام نقاشی است

گاه گاهی قفسی می‏سازم با رنگ, می‏فروشم به شما

تا به آواز شقایق که در آن زندانی است

دل تنهایی ‏تان تازه شود

چه خیالی, چه خیالی, ... می‏دانم

پرده ام بی‏جان است.

خوب می دانم, حوض نقاشی من بی ‏ماهی است.

سهراب سپهری پانزدهم مهرماه 1307 در کاشان متولد شد و چند ماهی پیش از کودتای 28 مرداد, در خردادماه 1332 دوره نقاشی دانشکده هنرهای زیبا را به پایان رسانید؛ علاقه به شعر و نقاشی در سهراب به موازات هم رشد یافت چنان که پا به ‏پای مجموعه شعرهایی که از او به چاپ می‏رسید, نمایشگاه ‏های نقاشی او هم در گوشه و کنار تهران برپا می‏شد و او گاهی در کنار این نمایشگاه‏ ها شب شعری هم ترتیب می‏داد؛ تلفیق شعر و نقاشی در پرتو روح انزوایی و متمایل به گونه‏ای عرفان قرن بیستمی, هم به شعر او رقت احساس و نازک بینی هنرمندانه ‏ای می ‏‏بخشید و هم نقاشی او را به نوعی صمیمیت شاعرانه نزدیک می‏کرد.

تخیل آزاد, سوررئالیسم خفیف, جستجوی روابط متعارف اشیاء, مفاهیم آمیخته با خیال پردازی از مشخصه ‏های آشکار شعر سپهری است. همین ویژگی‌‏‌‏ هاست که در نظر برخی وی را به تمایلات سبک هندی و قابلیت مقایسه با بیدل دهلوی, شاعر عارف و خیال پرداز سده دوازدهم هند نزدیک کرده است.

سفرهای سهراب به غرب و شرق عالم و دیدار از رم, آتن, پاریس و قاهره, تاج محل و توکیو برای او بشتر سلوک روحی و معنوی و سیر در انفس به حساب می‏آمد تا گشت و گذار و جهان دیدگی و سیر در آفاق.

پیشتر از آن که به هند و ژاپن سفر کند با فکر و اندیشه بودایی و سلامت عارفانه پیشینیان آشنایی داشت, این سفر آشنایی و علاقه او را ژرف تر کرد و در مجموع به هنر او سیرتی عارفانه و پارسایانه بخشید.

سفر به ژاپن که به قصد آموختن حکاکی روی چوب, آهنگ آن کرده بود, به او چیزهایی دیگر نیز آموخت؛ اینکه شعرهای سهراب سپهری را گاهی در حال و هوای "هایکو" یافته ‏اند, این که سپهری به داشته ‏های خود خرسند و به شهر و دیار و طبیعت رهای اطراف شهر خود کاشان پای بند است, هر چند اندک می‏تواند نتیجه تاثیر این گونه سفرها باشد, چنان که توجه او به طبیعت هم در نقاشی و هم در شعر نیز از این تاثیر بلکی دور نمانده است.
او چشم به طبیعت داشت و از پیرامونیان خود, که شاید تنها اندکی از آنان از صداقت و صمیمیت انسانی بالایی برخوردار بودند, پرهیز می‏کرد:

 

به سراغ من اگر می‏آیید

نرم و آهسته بیایید, مبادا که ترک بردارد

چینی نازک تنهایی من

 

علاقه سهراب به هنر و مکتب‏های فلسفی شرق دور, معروف است. این علاقه را وی با آگاهی توام کرده بود. او به مطالعه در فلسفه و ادیان بسیار علاقمند بود.

سهراب ابتدا در دهه 1330 به عنوان نقاشی نوپرداز به شهرت رسید, کار شعر را هم از همان ایام آغاز کرده بود. نخستین مجموعه شعر او" مرگ رنگ " در سال 1330 به چاپ رسید.

" زندگی خواب ها " را در سال 1332 و " آ وار آفتاب " و" شرق اندوه " هر دو را به سال 1340 عرضه کرد. در این مجموعه های نخستین او گه‌‏ گاه طنین صدای نیما یوشیج به گوش می‏رسید؛ اما مجموعه های بعدی یعنی " صدای پای آب ", " مسافر "و به ویژه" حجم سبز " که در سال 1346 انتشار یافت, هیچ صدایی جز صدای آشنای خود او نیست؛ هر چند برخی در واپسین شعرهای سپهری رنگی از زبان اندیشه فروغ را دیده و در نتیجه از پاره‏ای جهات شهرت آن دو را قابل مقایسه دانسته‏ اند.
مجموعه این هفت کتاب به همراه یک کتاب دیگر او به نام"
ما هیچ, ما نگاه ", که قبلاً نیز منتشر شده بود در سال 1356 یک جا در مجموعه ‏ای با عنوان هشت کتاب به چاپ رسیده که بعد از آن بارها تجدید چاپ شده است.
شعر سهراب در ابتدا با انکار و انتقاد مواجه شد. شاعران و منتقدان ملتزم پیش از انقلاب, شعر و شیوه شاعری او را نکوهیدند و او را منفی ‏نگر, بی‏ مسئولیت و رویگردان از جامعه و مردم معرفی کردند. اما سهراب بی ‏توجه به این نکوهش‏ها و جار و جنجال‏ها به کار خود ادامه داد و سر به شعر و نقاشی خود فرود آورد.


او به قضاوت دیگران کاری نداشت. گویی می‏دانست روزی فرا خواهد رسید که شعرش قبول عام پیدا می‏کند. از این رو آرام و بی ‏سر و صدا سر به کار خویش داشت و آنچه را که به اشراق و ادراک هنری دریافته بود. به پرده رنگ و به واژه‏ای به نرمی آب و لطافت آبی آسمان‏ها تسلیم می‏کرد, برترین ویژگی شعر سهراب غنای آن از نظر جوهر شعری است, چیزی که در آثار کمتر شاعری به این زلالی می‏توان یافت.

از لحاظ ساخت و قالب, شعر او در اکثر موارد آهنگین ارائه شده است. سهراب با استفاده از صداها و کلمات, موسیقی می‏آفریند, موسیقی نرم و رویا برانگیز شعر سهراب با هیچ شاعر, دیگری اشتباه نمی‏شود و همین امر هنجار برجسته سبک او را به ویژه در کارهای اخیرش مشخص می‏کند. پیوند کلمات و همنشینی تصویرها در شعرهای او بدیع و پاکیزه از کار در آمده است.

این تصویرها بیشتر از آن که در طبیعت قابل لمس باشد, در ذهن و روح خواننده حس می‏شود و با ادراک انسانی او در می‏آمیزد. سهراب سپهری در میان انبوه شاعران نیمایی پیش از انقلاب, شاعری استثنایی بود که از همه جنجال‏ها روشنفکرانه و غرب گرایانه پا کنار کشید. او برای بسیاری بهترین نمونه یک هنرمند واقعی بود. انسانی وارسته که به استعداد و توانایی ذاتی خویش تکیه داشت, تنها زیست و در این تنهایی از نیرنگ, دورویی و تقلب دور بود, گویی تمام فضیلت‏های یک هنرمند اصیل و نجیب ایرانی را در خود داشت.

سپهری روز اول اردیبهشت ماه 1359 در اثر ابتلای به بیماری سرطان خون درگذشت. با آن که شعر وی حاوی فضیلت‏های گمشده انسانی بود در زمان حیاتش مقبولیت عام پیدا نکرد, اما بعد از انقلاب و به ویژه از دهه 1360 به بعد گروهی از شاعران و منتقدان به شعر وی روی آوردند و بر شعرش نقد و تفسیر نوشتند.

 

 

 


 

اشک سهراب سپهری در فراق خسرو گلسرخی

سهراب سپهری در غم اعدام خسرو گلسرخی

شاید در گیر و دار اعدام خسرو گلسرخی

سهراب سپهری اینچنین سرود :

کار ما نیست شناسایی راز گل سرخ

خسرو گلسرخی

کار ما شاید اینست

که در افسون گل سرخ شناور باشیم

 

و در بند  آخر با کنایه می گوید در افسون گل سرخ ! که احتمالا اشک  است شناور باشیم

 بی اختیار بیاد این جمله ارد بزرگ می افتم که :تمنای واپسین آدمی ، شناور شدن در بسامدهای ( امواج)  گیتی است . و باز همو می گوید :شناور بودن خرد آدم در جهان احساس  به او میدان بروز و رشد هنر را داده است .

ارد بزرگ

تاریخ مفاهیم و رازه های بسیاری را با خود می برد و رازهای جدیدی پیش روی ما می گذارد .

 سهراب نگاه دردمند خود را با کلماتی کوچک اما وسیع بیان می دارد.

او همانند اخوان شمشیر از رو نبسته

مهدی اخوان ثالث

او شمشیرش اشک و احساس لطیف ش است

به یاد او یکی از اشعار زیبایش را می گذارم که با کمی دقت می توان در آن ، راز های را یافت ...

شبی سرد است و من افسرده

راه دوری است و پایی خسته

نیرنگی است و چراغی مرده

می کنم تنها از جاده عبور

دور ماندند زمن آدمها

سایه ای از سر دیوار گذشت

غمی افزود مرا بر غم ها

فکر تاریکی و این ویرانی

بی خبر آمد تا با دل من

قصه ها سازد پنهانی

نیست رنگی که بگوید با من

اندکی صبر،سحر نزدیک است

هر دم این بانگ بر آرم از دل

وای این شب چقدر تاریک است!

خنده ای کو که به انگیزم؟

قطره ای کو که به دریا ریزم؟

صخره ای کو که بدان آویزم؟

مثل این است که شب نمناک است

دیگران را هم غمی هست به دل

غم من،لیک غمی غمناک است

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها