جرعه ای از کرامت امام محمد باقر (ع)
پنج شنبه 18 شهریور 1395 7:01 PM
حوزه/ ابوبصیر که مردی نابینا بود، عصازنان وارد خانه امام باقر(ع) شد، روبه روی امام زانو زد و سر به زیر افکند و پرسید: مولای من! ایا شما وارثان پیامبر خدا هستید؟
امام لبخندی زد و گفت: آری!
ابوبصیر پرسید: ایا پیامبر خداˆ هم وارث پیامبران بود؟
امام پاسخ داد: آری ای ابوبصیر.
ابوبصیر دست روی زمین گذاشت و آرام جابه جا شد و پرسید:
ایا شما می توانید مرده ها را زنده کنید و کور و بیمار مبتلا به پیسی را شفا دهید؟
امام تأملی کرد و فرمود: با اجازة خدا آری. سپس دستی به محاسن مبارک کشید و گفت: ابوبصیر نزدیک بیا! ابوبصیر نزدیک شد، حضرت دست بر روی چشمان او کشید. به ناگاه چشمان ابوبصیر باز شد و دنیا در مقابل چشمانش روشن. ابوبصیر حیرت زده اطرافش را می نگریست و سرخوش لبخند شادی می زد. امام در چشمان ابوبصیر خیره شد و فرمود:
دوست داری همین طور باقی بمانی و در روز قیامت هر معامله ای که با مردم می شود با تو نیز همان گونه رفتار شود یا می خواهی مثل روز اول نابینا باشی و بدون زحمت وارد بهشت گردی؟
ابوبصیر بدون تأمل گفت: مولاجان می خواهم مثل روز اول باشم.
حضرت دست بر چشمان او کشید و نور چشمان ابوبصیر خاموش شد.
(دلائل الامامه، ص226، ج17)
گفتم که خدا مرا مرادی بفرست ، طوفان زده ام راه نجاتی بفرست ، فرمود که با زمزمه ی یا مهدی ، نذر گل نرگس صلواتی بفرست