0

تقصیر خودتون بود دهن منو باز کردید

 
najmeh_farhadi
najmeh_farhadi
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : شهریور 1395 
تعداد پست ها : 322
محل سکونت : فارس

تقصیر خودتون بود دهن منو باز کردید
سه شنبه 16 شهریور 1395  4:39 PM

جنيد گفت: شبي خفته بودم. چون بيدار شدم، سر من تقاضا کرد که به مسجد شونيزيه روم. برفتم و در مسجد شخصي ديدم هايل.
بترسيدم. مرا گفت: «يا جنيد! از من مي ترسي؟». گفتم: «آري ». گفت: «اگر خداي را شناخته اي، چرا از جز وي بترسيدي؟».
گفتم: «تو کيستي؟». گفت: «ابليس ». گفتم: «مي خواستم که تو را ديدمي ». گفت: «آن ساعت که از من انديشيدي، از خداي - عز وجل - غافل شدي و تو را خبر نه. مراد از ديدن من چه بود؟».
گفتم: «خواستم که تو را پرسم که: تو را بر فقرا. هيچ دست باشد؟». گفت: «نه ». گفتم: «چرا؟». گفت: «چون خواهم که به دنيا بگيرمشان، به عقبي گريزند و چون خواهم که به عقبي بگيرمشان، به مولي گريزند و مرا آنجا راه نيست ».
گفتم: «اگر برايشان دست نيابي، ايشان را هيچ بيني؟». گفت: «بينم. آن گاه که در سماع و وجد افتند بينمشان که از کجا مي نالند».
اين بگفت و ناپديد شد. چون به مسجد آمدم، سري را ديدم سر بر زانو نهاده. سر بر آورد وگفت:

«دروغ مي گويد آن دشمن خداي. که ايشان (از آن)عزيزترند که ايشان را به جبرئيل نمايد. پس ايشان را به دشمن چگونه نمايد؟».

تشکرات از این پست
re93za fns4565
دسترسی سریع به انجمن ها