0

اشعار و دلنوشته هایی برای حضرت معصومه (س)

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

دست خالی از خیابان اِرَم بیرون نرفت
چهارشنبه 20 مرداد 1395  1:26 PM

از دل بی تاب قم بعد از تو غم بیرون نرفت
از تنت تا بعد هفده روز ،سَم بیرون نرفت
خانه ی «موسی»* بدون طور،کوه نور شد
نور در واقع ز بیت النور هم بیرون نرفت
بعد شادی_آن رفیق نیمه راه_از سینه‌ام؛
هرچه گفتم غم برو ، غم از دلم بیرون نرفت
از همان روزی که با ذکر تو دم در سینه رفت
چونکه یا معصومه گفتم بازدم بیرون نرفت
چون دلم راهی مشهد گشت بر گرد ضریح
هم از این مجموعه بیرون رفت هم بیرون نرفت
درحقیقت این خودش اوج کریمه بودن است
مجرم از صحن تو حتی متهم بیرون نرفت
ای دل اندر صحن هایش از پریشانی منال
مُحْرِم از حد حریمش یک قدم بیرون نرفت
دست پُر گرچه نیامد هیچ کس اینجا،ولی
دست خالی هم کسی از این حرم بیرون نرفت
از حرم که هیچ، حتی شک ندارم زائرت؛
دست خالی از خیابان اِرَم بیرون نرفت

مهدی رحیمی

 
 
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها