0

داستان هایی از بحارالانوار

 
abdo_61
abdo_61
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مهر 1388 
تعداد پست ها : 37203
محل سکونت : ایران زمین

پاسخ به:داستان هایی از بحارالانوار
یک شنبه 3 مرداد 1395  2:18 PM

 بانگ اذان بلال!

هنگامي كه پيغمبر اسلام صلي الله عليه و آله چشم از جهان فرو بست بلال - اذان گوي پيغمبر صلي الله عليه و آله - از گفتن اذان خودداري كرد و گفت:
من بعد از پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله براي هيچ كس اذان نخواهم گفت.
روزي فاطمه فرمود:
دوست دارم صداي اذان گوي پدرم را بشنوم.
وقتي كه سخن فاطمه به گوش بلال رسيد آماده گفتن اذان شد.
هنگامي كه دوبار گفت:
الله اكبر، الله اكبر،
زهراي مرضيه خاطره دوران پدر بزرگوارش را به ياد آورد ديگر نتوانست از گريه خودداري كند و بلند گريست.
وقتي كه بلال گفت:
اشهد ان محمد رسول الله.
فاطمه عليهاالسلام ضجه اي زد و بر زمين افتاد و غش كرد به طوري كه گمان كردند زهرا دنيا را وداع نمود.
مردم آمدند، گفتند: بلال اذان بگو! دختر پيغمبر صلي الله عليه و آله دنيا را وداع كرد.
بلال اذان را ناتمام گذاشت. وقتي فاطمه عليهاالسلام به هوش آمد فرمود:
بلال اذان را تمام كن!
بلال پاسخ داد:
اي بانوي بانوان دو جهان! از اين كه هرگاه صداي اذان مرا مي شنوي چنين احساسات بر تو هجوم مي آورد، از جانت مي ترسم.
فاطمه عليهاالسلام نيز او را بخشيد.
بلال از آن وقت ديگر براي عموم اذان نگفت.

 

 

 

مدیر سابق تالار آموزش خانواده

abdollah_esrafili@yahoo.com

 

  شاد، پیروز و موفق باشید.

تشکرات از این پست
nazaninfatemeh
دسترسی سریع به انجمن ها