0

داستان هایی از بحارالانوار

 
abdo_61
abdo_61
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مهر 1388 
تعداد پست ها : 37203
محل سکونت : ایران زمین

پاسخ به:داستان هایی از بحارالانوار
یک شنبه 3 مرداد 1395  8:44 AM

 پرهيز از غضب

 


مردي خدمت پيامبر صلي الله عليه و آله رسيد و عرض كرد:
يا رسول الله! مرا چيزي بياموز كه باعث سعادت و خوشبختي من باشد.
حضرت فرمود:
برو و غضب نكن و عصباني مباش!
مرد گفت:
همين نصيحت برايم كافي است.
سپس نزد خانواده و قبيله اش بازگشت. ديد پس از او حادثه ناگواري رخ داده است، قبيله او با قبيله ديگر اختلاف پيدا كرده، مقدمه جنگ ميان آن دو آماده است و كار به جايي رسيده كه هر دو قبيله در برابر يكديگر صف آرايي كرده، اسلحه به دست گرفته اند و آماده يك جنگ خونين هستند. در اين حال، مرد برانگيخته شد و بي درنگ لباس جنگي پوشيد و در صف بستگان خود قرار گرفت.
ناگاه! اندرز پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله وسلم كه فرموده بود (غضب نكن) به خاطرش آمد. فوري سلاح جنگ را بر زمين گذاشت و به سوي قبيله اي كه با خويشان او آماده به جنگ بودند، شتافت و به آنان گفت:
مردم! هرگونه (ضرر و زيان) مثل زخم و قتل... از جانب ما به شما وارد شده و علامت ندارد (ضارب و قاتلي معلوم نيست) به عهده من است و من آن را به طور كامل از مال خود مي پردازم و هرگونه زخم و قتل كه ضارب و قاتلش معلوم است از آنها بگيريد.
بزرگان قبيله پيشنهاد عاقلانه او را شنيدند، دلشان نرم شده و شعله غضبشان فرو نشست و از او تشكر كردند و گفتند:
ما هيچ گونه نيازي به اين چيزها نداريم و خودمان به پرداخت جريمه و عفو و گذشت سزاوار هستيم.
بدين گونه با ترك غضب هر دو قبيله با يكديگر صلح و آشتي كرده، آتش كينه و عدوات در ميانشان خاموش گرديد.

 

 

بحارالانوار جلد ۳
 

 

مدیر سابق تالار آموزش خانواده

abdollah_esrafili@yahoo.com

 

  شاد، پیروز و موفق باشید.

تشکرات از این پست
nazaninfatemeh
دسترسی سریع به انجمن ها