نمرود، خشمگین و افسار گسیخته، با عصای طلایی اش از یک سو به سوی دیگر حرکت می کرد و هر از چند گاهی به ابراهیم(علیه السلام) می نگریست که در میان غل و زنجیر ایستاده بود و تماشایش می کرد. نمرود، در مقابل ابراهیم(ع) ایستاد و سرش را بالا گرفت: «من خدای این سرزمین هستم؛ خدای تو کیست؟»
ابراهیم(ع) گفت: «خدای من آن است که زنده می کند و می میراند.» نمرود، خنده ای هزیانی کرد و گفت: «همین؟» و فریاد زد: «آن دو نفر را که دیروز زندانی کرده بودم بیاورید.»
دو زندانی بی نوا را آوردند. نمرود، با عصایش به آنها نزدیک شد و ضربه ای به یکی از آنها زد و گفت: «تو آزادی. از امروز تو دوباره احیا شدی.» و آنگاه شمشیرش را بیرون کشید و در قلب زندانی دیگر فرو کرد. آنگاه بی توجّه به خونی که از جسد بی جان زندانی، جاری شده بود، شمشیرش را در نیام گذاشت و با صدای بلند اعلام کرد: «من نیز زنده می کنم و می میرانم.»
ابراهیم نبی(ع) به زندانی آزاد شده که وحشت زده به خون آن دیگری نگاه می کرد، نظری انداخت و گفت: «اینکه چیزی نیست. اگر می توانی آنکه را کشتی زنده کن.»(1) و آنگاه گفت: «پروردگار من، خورشید را از مشرق بیرون می آورد؛ تو اگر می توانی از مغرب بیرون بیاور.» (2)
نمرود که سرش را بالا آورده بود، در جایش خشک شد. همچون بیماران زمین گیری که توان برخاستن ندارند.(3) فریادی زد و گفت: «او را با تمام گلّه و رمه هایش از اینجا برانید. هر چه می خواهد به او بدهید؛ فقط او را بیرون برانید. اگر او در سرزمین شما بماند، دینتان را نابود می کند و به خدایانتان ضرر می رساند.» (4)
نمرود، فرعون کلده
نمرود، پادشاه بابل، یکی از ظالم ترین پادشاهان در عهد باستان بود.(5) او ادّعای خداوندی داشت و با اعتقاد خود به بتها، عقاید مردم را فاسد کرده بود. (6)
او کسی بود که فرمان داد حضرت ابراهیم(ع) را به خاطر شکستن بتها به آتش بیندازند. در روایات آمده است که آتشی به اندازه ی کوه تدارک دیدند و حضرت ابراهیم(ع) را با منجنیق در وسط آتش انداختند.(7) نمرود این صحنه ها را از ساختمانی که برایش ساخته بودند، مشاهده می کرد. وقتی که دید حضرت ابراهیم(ع) در میان آتش رها و آزاد از قید و رنج نشسته است، گفت: «انسان باید معبودی، مانند معبود ابراهیم داشته باشد.» ولی در همان هنگام یکی از ساحران به دروغ مدّعی شد که نسوختن ابراهیم نبی(ع) در اثر ورد اوست و بدین ترتیب، بارقه ی هدایت را در نمرود خاموش ساخت.(8)
امام صادق(ع) در روایتی زیبا فرمودند: «فرعون زمان ابراهیم(ع) و اصحابش، همه اولاد زنا بودند که به زودی به کشتن پیغمبر راضی شدند و فرعون موسی(ع) و اصحابش، همه حالا زاده بودند که گفتند: "او و برادرش را رها کن و ساحران را جمع کن" و حکم به کشتن ایشان نکردند؛ زیرا که راضی نمی شوند به کشتن پیغمبر یا امام مگر اولاد زنا.» (9)
امام صادق (ع) درباره مجازات بدترین های عالم فرمودند: «به راستى، سخت عذاب ترين مردم در روز رستاخيز هفت نفرند: قابيل فرزند آدم(ع) كه برادرش را كشت، نمرود كه با حضرت ابراهيم(ع) درباره ی پروردگارش، محاجّه نمود، دو نفر از بنى اسرائيل كه قوم خود را يهودى و مسيحى نمودند، فرعون كه گفت: «من پروردگار بلند مرتبه شمايم» و دو نفر از اين امّت كه يكى از ديگرى بدتر است و در تابوتى شيشه اى در شكافى در زير درياهايى از آتش است، [مجازات می شوند].» (10)
پس از سرد شدن آتش بر حضرت ابراهیم(ع)، نمرود آن حضرت را از زادگاهش تبعید نمود و بدین ترتیب، حضرت ابراهیم(ع) به دردسرهای تازه ای گرفتار شد.
پی نوشت:
1. جزائرى، نعمت الله بن عبد الله، قصص الأنبياء( قصص قرآن- ترجمه قصص الأنبياء جزائرى)، ترجمه ی فاطمه مشایخ، تهران فرحان، چاپ اول، 1381، ص 163؛ با استفاده از نرم افزار جامع الاحادیث نور 3/5.
2. كلينى، محمد بن يعقوب، الروضة من الكافي، ترجمه رسولى محلاتى - تهران، انتشارات علميه اسلاميه، چاپ: اول، 1364، ج2، ص: 220- 221؛ با استفاده از همان.
3. بقره: 258.
4. طباطبائي، محمدحسين، داستانهاي قرآن و تاريخ انبيا در الميزان، موسسه تحقيقات و نشر معارف اهل البيت (ع)؛ به نقل از سایت اهل بیت.
5. جزائری، همان، ص 599. با استفاده از نرم افزار جامع الاحادیث نور 3/5.
6. همان. با استفاده از همان نرم افزار.
7. الروضة من الكافي يا گلستان آل محمد / ترجمه كمرهاى، تهران، کتابفروشی اسلامیه، ج2، ص: 329؛ با استفاده از همان نرم افزار.
8. ترجمة الميزان ج : 14ص :433؛ به نقل از سایت اندیشه قم
9. مجلسی، محمدباقر، بخش امامت ( ترجمه جلد 23 تا 27بحار الأنوار)، ترجمه خسروی، تهران، اسلامیه، چاپ دوم، 1363، ج5، ص: 195؛ با استفاده از همان نرم افزار.
10. ابن بابويه، محمد بن على، ثواب الأعمال و عقاب الأعمال / ترجمه بندرريگى - قم، اخلاق، چاپ: سوم، 1379ش. ص 461؛ با استفاده از همان نرم افزار.