0

طلاق زودهنگام، چرا و چگونه؟

 
fatemehza
fatemehza
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1393 
تعداد پست ها : 3415
محل سکونت : اصفهان

طلاق زودهنگام، چرا و چگونه؟
دوشنبه 21 تیر 1395  3:51 PM

 

طلاق زودهنگام، چرا و چگونه؟ 

 

 

در سال های اخیر عمر زندگی های مشترک با روندی نزولی مواجه شده است، به طوری که درصد زیادی از طلاق ها در طی پنج سال اول ازدواج اتفاق می افتند. به تازگی هم سازمان ثبت احوال اعلام کرده است که حدود شش درصد از طلاق ها در همان سال اول ازدواج اتفاق می افتند. 

مصاحبه: راحله فلاح
طلاق ،دکتر شهربانو قهاری

 


برای بررسی این مسئله به سراغ دکتر شهربانو قهاری*، روانشناس، عضو هیئت علمی دانشگاه و نویسنده آثار متعدد در زمینه ازدواج و طلاق رفتیم تا با علل و راهکارهای برون رفت از این وضعیت بیشتر آشنا بشویم. 

به نظر شما چه عواملی از دوران قبل از ازدواج و چه عواملی در دوران بعد از ازدواج در بروز طلاق های زودهنگام نقش دارند؟ 

همان طور که در سؤال به آن اشاره کردید یک بخش از این مسئله به عوامل قبل از ازدواج و به انتخاب های افراد برمی گردد. به نظر من بخش قابل توجهی از جوانانی که در آستانه ازدواج هستند معیارهایی که برای تشکیل زندگی دارند، معیارهای پایدار نیستند و در دوام زندگی زناشویی نقش کمرنگی دارند مثلاً تأکید زیاد روی جنبه های ظاهری و مادی  می تواند آنها را از توجه به جنبه های شخصیتی دور سازد. 
در واقع وقتی بحث ازدواج به میان می آید اغلب سوالاتی مثل اینکه شغلش چیست، چقدر پول دارد، کجا زندگی می کند، تیپش چطور است، شغل پدر و مادرش چیست، مطرح می شوند و کمتر در باره خطوط فکری، جهان بینی، ارزش های فردی و ویژگیهای شخصیتی پرسیده می شود وقتی صرفاً موارد مادی  و ظاهری ملاک قرار بگیرد مشکل ایجاد می شود. البته نمی خواهم بگویم که ظاهر یا تحصیلات یا سطح اجتماعی مهم نیست، لازم است ولی کافی نیست و باید به یک سری دیگر از شرایط و عوامل هم توجه بشود. 

فردی که می خواهد ازدواج کند لازم است در درجه اول به خودآگاهی رسیده باشد، خودش را، نقاط ضعفش را، نقاط قوتش و اهدافش را بشناسد و بداند از زندگی زناشویی چه می خواهد

به بیان دیگر، اگر در کنار عوامل ظاهری و مادی و حتی بیشتر از آنها به زیبایی سیرت طرف مقابل توجه شود مثلاً اینکه چقدر بردبار، ارزش مدار و اخلاق مدار است، چقدر اهل تقوا و خویشتن داری است، چقدر به اصول دین معتقد است، آیا خوبی، بخشش، گذشت، قناعت و صبر و مدارا برای او ارزش تلقی می شوند؟ اگر چنین چیزهایی برای او به عنوان ارزش تلقی بشود و فرد اینها را به عنوان محور زندگی اش قرار بدهد طلاق کمتر اتفاق می افتد. چون طلاق زمانی اتفاق می افتد که افراد روی مواضع  اشتباه خودشان پافشاری می کنند، انعطاف پذیری ندارند، خودمحور هستند، اصرار دارند طرف دیگر خودش را با شرایط آنها تطبیق بدهد، گذشت نمی کنند، به دنبال تلافی  و انتقام هستند و در نتیجه ی اینها روابط به بحران کشیده می شود. 
فردی که می خواهد ازدواج کند لازم است در درجه اول به خودآگاهی رسیده باشد، خودش را، نقاط ضعفش را، نقاط قوتش و اهدافش را بشناسد و بداند از زندگی زناشویی چه می خواهد

یک نکته ای که خیلی از زبان زن و شوهرهای جوانی که کارشان به طلاق می کشد به خصوص آنهایی که قبل از یکساله شدن زندگی شان طلاق می گیرند شنیده می شود این است که اشاره می کنند «این فرد آن کسی نبود که من می خواستم». به نظر شما چه چیزی باعث این مشکل می شود؟


«او کسی نبود که من می خواستم» یک جمله رایج است و بر می گردد به اینکه دو نفر قبل از ازدواج چقدر همدیگر را می شناختند. وقتی دو نفر زمان کافی برای شناخت همدیگر اختصاص ندهند، در بستر خانواده ها همدیگر را نشناسند و در مورد هم تحقیق نکنند بعدها ممکن است به این نتیجه برسند که "او کسی نبود که من می خواستم".  
مسئله دیگر مسئله احساسات و عواطف است که مانع شناخت می شود. وقتی که عشق غلبه می کند این هیجان عشق باعث سوگیری در روند پردازش اطلاعات می شود به طوری که عیب ها و خصوصیت های واقعی طرف دیده نمی شود و در نتیجه طرف را طوری می بینیم که خودمان دوست داریم باشد. در نتیجه انتخاب از روی عشق و هیجان موجب انتخاب اشتباه می شوند. 

با توجه به صحبت های شما آیا به طور کلی می شود گفت که بخش عمده این اتفاق به کمبود مهارت های زندگی بر می گردد؟

بله. اگر کمی به گذشته برگردیم مثلاً ازدواج هایی که در دهه های قبل اتفاق می افتادند می بینیم که بیشتر برای آن افراد مهم بود که این آدم باتقوا است، خویشتندار است، از لحاظ شخصیتی و اخلاقی سالم است، آدم معقولی است ، خوش خلق است اهل مدارا است و ... خیلی برایشان مهم نبود که فرد چقدر پول دارد، خانه اش در کدام منطقه است، پدرش چقدر مایه دار است و.... همین که جوانی جوهره کار کردن را داشت و شغل مشخصی کافی بود. و بعد می رفتند سراغ مسائل مهمتر مثل اخلاق و... بالاخره چند سال اول تلاش می کردند و زندگی شان را می ساختند. و طبیعتاً آدم های موفقی بودند، زندگی های پایدارتری داشتند و بچه های موفقی را هم تربیت می کردند. در حالی که برای خیلی از جوان های امروزی مهم است که همه چیز را از همان اول داشته باشند، آن هم بدون تلاش ....و اینکه اصلاً می خواهند همه چیز آن طور که آنها می خواهند باشد، هیچ وقت حرفشان به زمین نیفتد، گذشتی نکنند و...معیارهای جوانان امروزی معیارهای ظاهری هستند نه معیارهای درونی. مثلاً شاید خیلی کم ببینیم که خویشتن داری، بردباری، احترام به پدر و مادر، قناعت، صبوری، ساده زیستی برایشان ارزش باشد. به همین دلیل هم انتخاب و هم ادامه زندگی برایشان مشکل تر شده است. 

نقش خانواده ها را چطور می بینید هم در انتخاب جوانان و هم در طلاق زودهنگامشان؟ 

به نظر من متأسفانه یک دیدگاه غلطی که امروزه وجود دارد این است که خانواده ها معتقدند جوان ها خودشان باید انتخاب بکنند. درست است جوان ها باید فرد مناسبشان را خودانتخاب کنند ولی این انتخاب باید پخته بشود، تجزیه و تحلیل بشود و به یک جمع بندی برسد. و در این مسیر خانواده ها نباید پشت جوانانشان را،چه دختر و چه پسر خالی کنند.

«او کسی نبود که من می خواستم»  یک جمله رایج است و بر می گردد به اینکه دو نفر قبل از ازدواج چقدر همدیگر را می شناختند

باید شرایط شناخت را ایجاد کنند. در این دوران، معاشرت هر چه بیشتر خانواده ها در سفر و روابط خانوادگی می تواند شناخت بیشتری ایجاد کند. بعد از ازدواج هم متأسفانه بعضی از خانواده ها خودشان بخشی از این معرکه آتش می شوند. متأسفانه هستند خانواده هایی که به دلیل مادی گرایی و رقابت طلبی به مشکلات جوانانشان دامن می زنند. مثلاً اینکه چرا خانواده داماد به او کمک نمی کنند، چرا فلان چیز را نمی خرند، جهیزیه باید این باشد و مسائلی از این دست. بخشی دیگر هم بر می گردد به عدم کمک خانواده ها برای مدیریت تفاوت های فردی جوانانشان. طبیعی است که دو تا جوان با هم تفاوت دارند و به خاطر این تفاوت ها ممکن است  اختلافاتی پیش بیاید که طبیعی است. این که این وسط خانواده ها بیایند دخالت بکنند و تنش ایجاد کنند می تواند باعث تشدید این تعارض و نهایتاً جدایی بشود. 
«او کسی نبود که من می خواستم»  یک جمله رایج است و بر می گردد به اینکه دو نفر قبل از ازدواج چقدر همدیگر را می شناختند

در این میان مراکز روانشناسی و مشاوره چه نقشی می توانند در کاهش طلاق های زودهنگام داشته باشند؟ آن هم با توجه به تعداد زیاد این مراکز که امروزه همه جا وجود دارند؟ 

به نظر من مراکزی که به خصوص به عنوان مشاور زوج ها در دادگاه ها فعال هستند باید برای زوج ها فرصت بیشتری ایجاد کنند. اگر زوج ها جدای از هم زندگی کنند مثلاً در خانه پدر و مادرشان باشند و تصمیم جدی به طلاق داشته باشند، باز هم باید برای دنبال کردن مشاوره هایشان ترغیب و برانگیخته بشوند. حتی در صورت لزوم مشاوره هایشان را فردی ادامه بدهند. یعنی قوانینی باشد که از آنها بخواهد به مشاوره هایشان هم به صورت زوجی و هم به صورت فردی ادامه بدهند. زیرا این دو نفری که الان با هم نمی سازند و انتخاب هایشان انتخاب های مناسبی نبوده است.
این امر سبب شده، در طول زندگی زناشویی انعطاف و کشش لازم را نداشته اند حتی اگر زندگی فعلی شان تمام بشود، در زندگی های بعدی هم باز همین مسائل را تکرار می کنند. به همین دلیل این افراد نیاز دارند هم به صورت زوجی مشاوره شوند و هم به صورت انفرادی. 

به عنوان آخرین سؤال و به عنوان یک توصیه پایانی برای جوانان و خانواده ها، پیش نیازهای لازم و ضروری برای یک ازدواج مناسب و موفق را چه می دانید؟ 

به نظر من فردی که می خواهد ازدواج کند لازم است در درجه اول به خودآگاهی رسیده باشد، خودش را، نقاط ضعفش را، نقاط قوتش و اهدافش را بشناسد و بداند از زندگی زناشویی چه می خواهد. 
گاهی وقت ها ایده آل هایی که جوان ها در ذهن خودشان می سازند اصلاً وجود خارجی ندارند، در حالی که جوانان باید این را در نظر بگیرند همانطور که خودشان نواقصی دارند طرف مقابلشان هم نواقصی دارد و مهم این است که فرد مشکلات جدی روانی و شخصیتی و اخلاقی نداشته باشد. و نکته دوم اینکه جوانان روی ارزش ها و معیارهای شان کار بکنند هر چقدر این معیارها به سمت ارزش های معنوی، اخلاقی، اجتماعی و انسانی برود می تواند زندگی بهتر و پایاتری را برای آنها رقم بزند. 

پی نوشت:
*دکتر شهربانو قهاری، نویسنده کتابهایی در زمینه ی ازدواج و طلاق است. کتاب مشاوره ی طلاق و مشاوره با موردهای دشوار در انتشارات دانژه و کتاب صد نکته کلیدی برای جوانان در آستانه ازدواج و کتاب مشاوره پیش از ازدواج در حال انتشار است.

 

 

 

 

تشکرات از این پست
borkhar farshon
دسترسی سریع به انجمن ها