پاسخ به:پرسش و پاسخ ویژه توحید و خداشناسی
پنج شنبه 17 تیر 1395 3:03 AM
پرسش:
مقاله سوم: متن مقاله زنديق:
رد برهان عدالت
از برخي شنيده ام كه اعتقاد دارند تنها راهي كه براي توجيح عادلانه بودن جهان وجود دارد خداست، و اينكه جهان بايد عادلانه باشد، در نتيجه خدا وجود دارد.
از شنيدن چنين چيزي بسيار تعجب مي كنم. چطور مي توانيم جهان را لزوما عادلانه تصور كنيم، كه بعد برسيم به اينكه تنها راه عادلانه بودن آن خداست (اگر درست باشد) و در نتيجه خدا وجود دارد ؟
در مورد ارتباط بين اخلاق (عدالت) و خداباوري، و اشتباه ادعاي وابستگي اخلاق به دين، در برهان اخلاقي بحث شده است؛ مي ماند ادعاي دوم :
چرا در جهان بايد عدالت وجود داشته باشد ؟
اگر تنها اندكي واقع بين باشيم، مي بينيم كه عدالت هم مثل تمام صفات خوب ديگر ايده آلي ذهنيست كه در جهان خارج به شكل كامل وجود ندارد. فرض اين نيست كه جهان حتما بايد عادلانه باشد، اين است كه خيلي دلم مي خواهد جهان عادلانه باشد. قبول تصور جهاني كه در آن عدل حكمفرما نيست همانقدر سخت است كه قبول مرگ پدر براي فرزند مشكل است. ولي همان فرزندي كه نمي تواند اين واقعيت تلخ را قبول كند، بعد از مدتي تسليم آن مي شود. انساني كه در جهاني پر از ستم احساس تنهايي و بي پشتوانگي مي كند، ممكن است نتواند قبول كند كه عدالتي وجود ندارد و ستمهايي كه براو رفته بي جواب مي ماند، و البته بسيار سخت است، ولي اين مسئله به معني وجود عدالت نيست.
اگر مايل هستيد در جهاني زندگي كنيد كه عدالت در آن حكمفرما باشد، بايد به جاي خيالبافي عمل كنيد. تا زماني كه مردم خود پذيرنده ي ستم نباشند، ستمگري به وجود نمي آيد، يا دست كم دوام پيدا نمي كند. مسئله اين است كه وجود عدالت در جهان الزامي نيست، بلكه به عملكرد من و شما بستگي دارد. اگر من و شما بخواهيم و شايستگي آن را داشته باشيم، عملِ درست ما خود پديدآورنده ي عدالت خواهد شد، و اگر رمه وار زندگي كنيم، بايد تنها خواب عدالت را ببينيم. واقعيت اين است.
انتخاب كنيد.
توسط : اردشير پ
پاسخ:
اگر شخصی حقیقتاً این گونه برهانی ـ با همین بیان که منتقد گفته ـ بر وجود خدا آورده ، یقیناً فهم و عقلی بیش از خود منتقد نداشته است. چون استدلال به این سبک، حقیقتاً از افراد منطقی ناممکن است.
امّا براهین اخلاقی که ما دیدیم غیر از آن چیزی هستند که منتقد این مقاله روی آن مانور داده است. البته این براهین ، برای افراد سطحی و منکر ماوراء طبیعت ارائه می شوند نه برای افراد عمیق و طالب اثبات ذات واجبی. بررسی جامع این گونه براهین را می توانید در کتاب « تبییت براهین خدا شناسی» تالیف آیة الله جوادی آملی ، ملاحظه فرمایید.
لذا منتقد برهان عدالت یا برهان اخلاقی، در حقیقت گرفتار مغالطه ی پهلوان پنبه شده ، که از مغالطات رایج می باشد. در این مغالطه ، ابتدا بیان سستی از یک نظریّه ارائه می شود. آنگاه منتقد شروع می کند به کوبیدن آن تصویر ناقص و معیوب. چنین مغالطه گری در حقیقت به جای کشتی گرفتن با پهلوان حقیقی، آدمک او را بر زمین می زند و به خود افتخار می کند.
برهان اخلاقی در یک تقریر چنین است:
ـ عدل را همه ی مردم خوب می دانند؛ اگر چه در مصداق آن اختلاف داشته باشند.
ـ اینکه همه ی مردم عدل را خوب می دانند، دلالت بر این دارد که عامل مشترکی وجود دارد، که چنین حکم واحدی می کند. از این عامل مشترک تعبیر می شود به وجدان ، الهام ، ندای درون و ... . اینها اسمهایی است ما بر روی عامل این حکم گذاشته ایم. حقیقت این عامل مشترک چیست؟ نمی دانیم؛ ولی می دانیم که هر چه هست، ربطی به نژاد خاصّ و فرهنگ خاصّ و سنّ خاصّ و جنس خاصّ و ساختار بدنی خاصّ و ... ندارد.
ـ تک تک ما ادراک می کنیم که این حکم دست خود ما نیست؛ یعنی به علم حضوری می فهمیم که این ما نیستیم که حکم به خوبی عدالت می کنیم، بلکه حکمی از درون به ما می شود و ما آن را می پذیریم ؛ و توان نپذیرفتن هم نداریم ؛ حتّی زمانی هم که خلاف عدالت رفتار می کنیم باز از درون می دانیم و می پذیریم که کار ما زشت است ٕ اگر چه به روی خود نیاوریم و خود را به نفهمی بزنیم. لذا در این ماجرا ما حکم کننده نیستیم بلکه حکم را پذیرا می شویم. پس حکم کننده ، کس دیگری است.
ـ این حکم کننده ـ که موجودی غیر از ماست ـ یا موجودی مادّی است یا موجودی است غیر مادّی.
ـ عامل این حکم نمی تواند مادّی باشد. چون « حکم به عدل» امر مادّی نیست . مادّه و مادّی خواصّی دارند نظیر جرم و حرکت و تغییر و ... که هیچکدام آنها در « حکم به عدل» وجود ندارد. پس عامل آن به نحو اولی باید غیر مادّی باشد. چرا که علّت باید اقوا از معلول باشد. و لازمه ی اقوا بودن ، محدودیّت کمتر داشتن است. پس اگر عامل این حکم مادّی باشد لازم می آید که محدودتر از معلول خویش باشد.
ـ پس معلوم می شود که این عامل ، موجودی است فرامادّی.
اشکال:
ممکن است گفته شود:
این برهان، وجود خدا را اثبات نکرد؛ بلکه وجود موجودی مجرّد (غیر مادّی) را اثبات نمود.
پاسخ:
می گوییم: اگر ارائه کننده ی برهان، آن را برای اثبات واجب الوجود به کار ببرد، این اشکال حتماً وارد است ؛ امّا اگر برای اثبات ماوراء طبیعت به کار گیرد، اشکال وارد نیست. لذا ما در صدر مطلب متذکّر شدیم که متکلّمین ، این برهان را برای منکرین ماوراء طبیعت مطرح می کنند؛ و ماوراء طبیعت، اعمّ است از خدا و عالم غیب.
سخن پایانی:
برهان اخلاقی، بیان دیگری نیز دارد که امانوئل کانت، نظریّه پرداز فرانسوی ـ که به غلط فیلسوف گفته می شود ـ ارائه نموده است. این بیان به شدّت مخدوش می باشد، همچون دیگر افکار کانت که چیزی جز سفسطه نیستند. امانوئل کانت را می توان پدر سوفیسم نوین و سفسطه ی مدرن نام نهاد. چرا که اکثر و بلکه تمام منکرین امکان علم به واقع ، فرزندان و نوه و نتیجه های فکری او می باشند.
ظاهراً اول کسی که چنین استلالی را سامان داده، امانوئل کانت ، نظریه پرداز فزانسوی است که به غلط او را فیلسوف می گویند؛ در حالی که نظریات او سفسطه اند نه فلسفه. چرا که او در حقیقت منکر علم به واقع می باشد. حال آنکه اعتقاد به امکان علم به واقع، از اصول رئالیسم (واقع گرایی) می باشد