پاسخ به:پرسش و پاسخ ویژه توحید و خداشناسی
پنج شنبه 17 تیر 1395 12:08 AM
پرسش:وقتي سخن از قدرت خداوند به ميان مي آيد در بحث كلامي نظرات مختلفي مطرح مي شود :
به اعتقاد متكلمين، فلاسفه قدرت خدا را با اعتقاد به قاعده الواحد محدود ميدانند در پاسخ ، فلاسفه آن قاعده را صادر اول معني نموده و ادامه قدرت خدا بر ديگر موجودات را به واسطه از صادر اول و دوم و ... معني كرده اند كه منافاتي با عموميت قدرت خدا ندارد . اما باز متكلمين ان قلت نموده و ايراداتي وارد نموده اند . خواهشمند است اولا بفرماييد اين مناقشه چگونه قابل حل است و جواب كدام يك درست مي باشد .
اگر جواب را با توضيحات كامل و سريعتر بدهيد ممنون ميشوم .
( لطفا جواب را استاد احد ايماني بفرمايند )
با تشكر
پاسخ:
نه ايراد متكلّم وارد است نه جواب فيلسوف درست مي باشد؛ بلكه قول حكما صحيح است.
«الواحد، لايصدر عنه الّا الواحد.»
جز خدا، هيچ موجودي مصداق واحد نيست؛ چون در هر موجودي غير از خدا، مي توان جهت كثرتي لحاظ نمود.
پس، معني جمله چنين است: « از خدا، جز يك حقيقت واحد، صادر نمي شود.»
آن حقيقت واحد چيست؟
آن حقيقت واحد، بر خلاف پندار فلاسفه، عقل اوّل نيست؛ بلكه او، صادر اوّل است. صادر اوّل غير از مخلوق اوّل است. صادر اوّل، مخلوق است بالمعني الاعمّ و مخلوق نيست بالمعني الاخصّ. اگر مراد از مخلوق، موجود ماهوي باشد، صادر نخست، مخلوق نيست؛ چون صادر نخست، موجود ماهوي نيست. امّا اگر مراد از مخلوق، موجود متعيّن باشد، شامل صادر اوّل هم مي شود. چون صادر اوّل، همان فيض ذات بي تعيّن است. او همان ذات است لكن در مقام تعيّن. لذا اسم اعظم خداست.
او در صدر مراتب وجود نيست، بلكه او خود وجود است. و توجّه شود كه وجود، هم اسم خداست. ذات بي تعيّن، حتّي از اسم وجود هم منزّه است. فيض خدا، در رأس مراتب وجود نيست، بلكه تمام مراتب وجود، ظهورات اويند. لذا او در تمام مراتب هستي، حضور دارد. فرمود: « وَ هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ ما كُنْتُم ». و فرمود: «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ... ـــــــ خداوند نور آسمانها و زمين است ... .»(نور:35) و فرمودند: « تَعَرَّفْتَ لِكُلِّ شَيءٍ فَمَا جَهِلَكَ شَيءٌ» و فرمودند: « تَعَرَّفْتَ إِلَيّ فِي كُلِّ شَيءٍ فَرَأَيتُكَ ظَاهِراً فِي كُلِّ شَيءٍ فَأَنْتَ الظَّاهِرُ لِكُلِّ شَيءٍ» و « ... مَعْرُوفٌ عِنْدَ كُلِّ جَاهِلٍ فَرْدَانِيّاً لَا خَلْقُهُ فِيهِ وَ لَا هُوَ فِي خَلْقِهِ غَيْرُ مَحْسُوسٍ وَ لَا مَجْسُوسٍ لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ عَلَا فَقَرُبَ وَ دَنَا فَبَعُد ـــــ نزد هر جاهلى شناخته شده است؛ فردي است كه نه مخلوقش در او باشند و نه او در مخلوقش، محسوس نيست و به لمس در نيايد، و چشمها دركش نكنند. چون بلند مرتبه است لذا نزديك است ؛ و چون نزديك است لذا دور است.» (الكافي، ج1، ص91) و فرمودند: «... هُوَ فِي الْأَشْيَاءِ عَلَى غَيْرِ مُمَازَجَةٍ خَارِجٌ مِنْهَا عَلَى غَيْرِ مُبَايَنَةٍ ... دَاخِلٌ فِي الْأَشْيَاءِ لَا كَشَيْءٍ فِي شَيْءٍ دَاخِلٍ وَ خَارِجٌ مِنْهَا لَا كَشَيْءٍ مِنْ شَيْء ــــــ او در اشياء است امّا نه به گونه اي كه با آنها آميخته باشد و خارج از آنهاست امّا نه به گونه اي كه جدا از آنها باشد ؛ ... داخل در اشياء است امّا نه مثل داخل بودن چيزي در چيزي و خارج از اشياء است امّا نه مثل خارج بودن چيزي از چيزي»(توحيد صدوق، ص306) فرمودند: « تو منزهي از هر نقصي ، همه چيز را پر كرده اي و از همه چيز جدايي ؛ پس چيزي فاقد تو نيست و تو هر چه بخواهي انجام مي دهي. بزرگي اي كسي كه هر چه به فهم آيد آفريده ي توست و هر چه محدود است مخلوقت.»(اثبات الوصيه، ص107) و فرمودند: «... هُوَ فِي الْأَشْيَاءِ عَلَى غَيْرِ مُمَازَجَةٍ خَارِجٌ مِنْهَا عَلَى غَيْرِ مُبَايَنَةٍ ... دَاخِلٌ فِي الْأَشْيَاءِ لَا كَشَيْءٍ فِي شَيْءٍ دَاخِلٍ وَ خَارِجٌ مِنْهَا لَا كَشَيْءٍ مِنْ شَيْء ــــــ او در اشياء است امّا نه به گونه اي كه با آنها آميخته باشد و خارج از آنهاست امّا نه به گونه اي كه جدا از آنها باشد ؛ ... داخل در اشياء است امّا نه مثل داخل بودن چيزي در چيزي و خارج از اشياء است امّا نه مثل خارج بودن چيزي از چيزي»(توحيد صدوق، ص306)
اينها ناظر به خداست در مقام تعيّن به اسم اعظم نه ناظر به كنه ذات كه نه معروف كسي واقع مي شود نه معبود كسي. حتّي همين « كنه ذات» نيز به حمل اوّلي اسم اوست نه به حمل شايع.
خلاصه آنكه:
اوّل صادر از حضرت او، اسم اعظم اوست، كه اركان هر چيزي را پر كرده است. مراتب وجودي هم كه مدّ نظر فيلسوف است، چيزي جز ظهورات آن صادر اوّل نيست. تمام مراتب وجود، ظهورات فيض و مشيّت ذات بي تعيّن هستند؛ « خَلَقَ اللَّهُ الْمَشِيَّةَ بِنَفْسِهَا ثُمَّ خَلَقَ الْأَشْيَاءَ بِالْمَشِيَّة.» نه يعني مشيّت در رأس مراتب باشد، بلكه تمام مراتب، مراتب مشيّت هستند. لذا او با همه هست بي هيچ واسطه اي.
البته متكلّم از اين بحث بيگانه است. متأسفانه كلام رايج، بيش از آنكه درد فهم دين داشته باشد، درد دفاع از معتقدات عوام علما را دارد. آنچه در ديار معرفت غريب افتاده، قرآن است و احاديث.