0

پرسش و پاسخ ویژه توحید و خداشناسی

 
mmpbabalhavaej
mmpbabalhavaej
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آبان 1394 
تعداد پست ها : 563
محل سکونت : فارس

پرسش و پاسخ ویژه توحید و خداشناسی
چهارشنبه 16 تیر 1395  11:56 PM

خداشناسی، برهان نظم علمی، قوانین را چه کسی آفرید؟

 

پرسش:
ميخواستم بدانم بر فرض اين كه هيچ گاه حكمت متعاليه وجود نداشت ، انسان هايي كه نميتوانند برهاي نظم را قطعي بدانند چطور مي بايست به وجود خدا مطمئن مي شدند؟
چرا خداوند تبارك و تعالي به انسان راه مطمئن شدن از وجود خودش را به انسان نشان نداده؟ اين كه جهان سيستمي منظم است با علم امروز توجيهاتي ديگر دارد و نميتوان آن را دليل محكمي بر وجود خدا دانست.

 

پاسخ:

۱ـ بر فرض اينكه حكمت متعاليه نبود، باز برهان وجوب و امكان بود. اين برهان قبل از ملاصدرا هم وجود داشت.

تمام مقدّمات برهان وجوب و امكان، بديهي است و فهم آن نياز به هيچ گونه معلومات فلسفي ندارد.

تقرير برهان وجوب و امكان به زبان ساده چنين است.

ــ موجودات از دو حالت خارج نيستند ، يا وجود براي آنها ضرورت دارد (عين وجودند ) يا وجود براي آنها ضرورت ندارد(عين وجود نيستند) اوّلي را واجب الوجود و دومي را ممكن الوجود مي نامند.

ــ در اين كه ممكن الوجود موجود است شكّي نيست ؛ چون هر چه در اطراف ماست ممكن الوجودند ؛ يعني وقتي آنها را تصوّر مي كنيم مي بينيم كه فرض عدم براي آنها ممكن است. براي مثال انسان بودن مستلزم وجود داشتن نيست ؛ چون اگر مستلزم وجود داشتن بود همواره بايد وجود مي داشت ؛ در حالي كه زماني زمين خالي از انسان بود. كلّ عالم را هم وقتي تصوّر مي كنيم مي بينيم كه فرض عدم براي آن امكان پذير است ؛ پس عالم بودن نيز مستلزم وجود داشتن نيست.

ــ  از آنجايي كه ممكن الوجود مستلزم وجود داشتن نيست پس براي به وجود آمدن بايد علّتي (وجود دهنده اي) داشته باشد. كلّ عالم نيز از آن جهت كه عين وجود نيست نيازمند وجود دهنده است.

ــ حال اين علّت وجود دهنده يا موجودي واجب الوجود است ، يا خود آن ممكن الوجود ، خودش به خودش وجود داده است  يا ممكن الوجود ديگري به آن وجود داده است. اگر فرض اوّل را بپذيريم واجب الوجود اثبات مي شود ؛ فرض دوم نيز بداهتاً محال است ؛ امّا اگر فرض سوم مطرح شود بحث را منتقل به خود آن ممكن الوجود ديگر كرده و مي پرسيم علّت خود آن ممكن الوجود ديگر چيست؟ يا علّت آن واجب الوجود است يا خودش است يا ممكن الوجودي سوم . اگر فرض سوم درست باشد بحث منتقل مي شود به خود او ؛ و به همين صورت بحث ادامه مي يابد تا در نهايت به واجب الوجود ختم شود ؛ چون وجود بي نهايت معلول بدون علّت نخستين عقلاً محال است. وجود بي نهايت ممكن الوجود بدون علّت مثل اين است كه بي نهايت شمع داشته باشيم كه اوّلي با دومي روشن شده باشد و دومي باسومي و سومي با چهارمي و … و هيچگاه كبريت يا فندكي در كار نباشد.

۲ـ فرموده ايد: « اين كه جهان سيستمي منظم است با علم امروز توجيهاتي ديگر دارد »

چه توجيهات ديگري دارد؟!!! علم امروز هيچ توجيه ديگري ندارد.

علم مي گويد: جهان بر اساس قوانيني دقيق كار مي كند و نظم جهان ناشي از اين قانونهاست. مگر فلاسفه ي اسلامي چيزي غير از اين گفته اند؟!!!
سوال ما اين است: اين قوانين چيستند؟
آيا از سنخ مادّه اند؟ آيا از سنخ انرژي اند؟ آيا از سنخ نيرو هستند؟
قطعاً قوانين حاكم بر جهان، مادّه يا انرژي يا نيرو نيستند؛ بلكه اموري هستند كه بر هر سه ي اينها حاكم مي باشند. پس اين قوانين، خودشان اموري مجرّدند (غير مادّي اند).
پس نظم جهان، ناشي از عواملي غير مادّي (مجرّد) است.
سوال ديگر:
آيا اين قوانين، خودشان هم نظمي دارند يا ندارند؟ يعني آيا اين همه قوانين متعدّد علمي، هيچ ربطي به هم ندارند يا خود آنها نيز با نظامي خاصّ، با هم هماهنگ هستند؟
جواب علم اين است كه خود قوانين حاكم بر جهان نيز باهم هماهنگ هستند؛ در غير اين صورت، جهان به هم مي ريخت و نظمي در جهان پديد نمي آمد.
پس خود قوانين مجرّد حاكم بر جهان نيز قوانيني مافوق خود دارند كه آنها را هماهنگ مي كنند.
آن قوانين مافوق نيز هماهنگ هستند؛ چون اگر هماهنگ نبودند، نمي توانستند قوانين مادون خود را هماهنگ كنند.

پس بالاتر از آن قوانين مافوق نيز قوانيني هستند كه آنها را هماهنگ مي كنند. و روشن است كه هر چه بالا رويم، از تعداد قوانين كاسته خواهد شد تا در نهايت به يك قانون مجرّد برسيم كه او با سلسله مراتبي تمام قوانين را هماهنگ مي كند.
آن قانون نهايي حاكم بر كلّ هستي، همان خداست.

اين هم برهان نظم بر اساس ادّعاهاي علم امروزي. آيا اين برهان، از برهان نظم مشهور، زيباتر و محكمتر نيست؟!

در برهان نظم مشهور، فقط وجود ناظم ثابت مي شود، امّا در اين برهان، نه تنها وجود ناظم ثابت شد، بلكه وحدت ناظم و همچنين وجود عوالم مجرّد طولي نيز ثابت شد.

۳ـ برخي ها سعي دارند كفر خودشان را علمي جلوه دهند.

دانشمندان هم مثل ديگران، برخي ديندارند و برخي بي دين. و دانشمندان بي دين سعي دارند علم را مؤيّد كفر معرّفي كنند و چنين وانمود كنند كه علم، وجود خدا را ردّ مي كند؛ و در اين راه چه مغالطاتي كه نمي بافند. حال آنكه از منظر علمي، هيچ دليلي بر عدم وجود خدا موجود نيست.

در اينجا بد نيست به جملات بعضي از دانشمندان خداباور هم اشاره اي بكنيم تا ببينيد كه در برابر دانشمندان كافر، دانشمندان خداباور هم وجود داشته و دارند.

ـ نيوتن، فيزيكداني موحّد

دايرة المعارف ويكيپديا، در مورد نيوتن گفته است: « هرچند نيوتن بيشتر به خاطر آثار علمي شهرت دارد امّا تعدادي از رساله‌هاي وي در مورد تفسير كتاب مقدس شهرت دارند. وي خود را از معدود افراد زمان مي‌دانست كه توسط خدا براي تفسير كتاب مقدس برگزيده شده بودند. وي مانند بسياري ديگر از معاصران هموطنش از ستايندگان آثار جوزف ميد بود. نيوتن تاكيد زيادي بر تفسير مكاشفه يوحنا داشت و يادداشتهاي فراواني در مورد اين بخش از انجيل دارد. وي به تثليث اعتقاد نداشت.»

مسيحيان، اعتقاد به سه خدا دارند ولي نيوتن يك مسيحي موحّد بود و سه تا بودن خدا را قبول نداشت.

ملاحظه مي كنيد كه نيوتن به انجيل اعتقاد داشته ولي جالب اينجاست كه مسيحيّت رايج (مسيحيّت تثليثي) را قبول نداشته است. و بايد هم قبول نمي كرد. چون تثليث، قطعاً خلاف عقل است. او به مسيحيّتي ايمان داشته كه آلوده به تثليث نبوده است. جملات فراواني هم از خود نيوتن به جا مانده كه نشان مي دهد او فردي خداشناس بوده است. وي گفته است: « اين‌ زيباترين‌ نظام‌ خورشيد و سيّارات‌ و ستاره‌هاي ‌دنباله‌دار، تنها مي‌تواند در نتيجه‌ تدبير و حاكميت‌ يك‌ موجود دانا و توانا پديد آيد.» (فيزيكدانان غربي و مسأله ي خدا، دكتر مهدي گلشني(فيزيكدان)، ص۱۱)

ـ آلبرت انيشتين و خداباوري

انيشتين يهودي زاده است، امّا شواهدي در دست است كه او هم با يهوديّت مخالف بوده هم با مسيحيّت؛ ولي اين به معني ملحد بودن نيست. چون او بارها اعتراف به وجود خدا كرده و بلكه از حقّانيّت اسلام دم زده است. شواهدي در دست است كه او، كتاب مقدّس (عهد عتيق+ عهد جديد) را خرافات مي دانسته است؛ همان گونه كه ما مسلمانها نيز كتاب مقدّس را خرافات مي دانيم.

اين جملات از انيشتين است:

« خداوند به مشكلات رياضي ما اهميتي نمي دهد. او به صورت عملي انتگرل مي گيرد.»

«خدا با جهان تاس بازي نمي‌كند.» اين جمله را در ردّ اصل عدم قطعيّت هايزنبرگ گفته است. هايزنبرگ فيزيكدان ملحد است.

« قرآن كتاب جبر يا هندسه نيست؛ مجموعه‏اى از قوانين است كه بشر را به راه صحيح، راهى كه بزرگترين فلاسفه و دانشمندان دنيا از تعريف و تعيين آن عاجزند، هدايت مى‏كند ».
پاره اي از گفتارهاي فيزيكدانان در مورد خدا، بر گرفته از كتاب: « فيزيكدانان غربي و مسأله ي خداباوري» تأليف فيزيكدان بزگوار، دكتر مهدي گلشني.

گاليله‌: «خداوند در اعمال ‌طبيعت‌، بيشتر از جمله‌هاي‌ مقدّس‌ انجيل‌، متجلّي‌ مي‌شود».

نيوتن‌: « اين‌ زيباترين‌ نظام‌ خورشيد و سيّارات‌ و ستاره‌هاي ‌دنباله‌دار، تنها مي‌تواند در نتيجه‌ تدبير و حاكميت‌ يك‌ موجود دانا و توانا پديد آيد »

انيشتين‌: « زيباترين‌ و عميق ترين‌ احساسي‌كه‌ ما مي‌توانيم‌ تجربه ‌كنيم‌، احساس‌ عرفاني‌ است‌… كسي‌ كه‌ با اين‌احساس‌ بيگانه‌ است‌ و هنوز مجذوب‌ و شگفت‌زده‌ نشده‌ است‌، مثل‌مرده‌ مي‌ماند. باور من‌ به‌ خدا، اعتقادي‌ شورانگيز به‌ هستي‌ قدرت ‌عقلاني‌ برتري‌ است‌، كه‌ در جهان‌، به‌ گونه‌اي‌ درك‌ناپذير آشكار مي‌شود ».

انيشتين‌: « ما به‌ مثابه‌ طفلي‌ خردسال ‌هستيم‌ كه‌ وارد كتابخانه‌هاي‌ بزرگ‌ مي‌شود كه‌ همه‌ ديوارهاي‌ آن‌ از زمين ‌تا سقف‌ با كتاب هايي‌ به‌ زبان هاي‌ گوناگون‌ پوشيده‌ شده‌ است‌. كودك‌مي داند كه‌ بايد كساني‌ آن‌ كتاب ها را نوشته‌ باشند، امّا نمي داند آن ها را چه‌ كساني‌ و چگونه‌ نوشته‌اند. زبان هاي‌ متعدد كتاب ها را نيز نمي‌فهمد. كودك‌ طرحي مشخّص‌ در ترتيب‌ كتاب ها مي‌بيند؛ نظمي‌ اسرارآميز، كه‌ او آن‌ را درك‌ نمي‌كند ولي‌ مي‌تواند با حّسي‌ مبهم‌، حدس‌ بزند. به‌ نظر من‌، وضعيت‌ اين‌ كودك‌ همانند وضعيت‌ عقل‌ انسان‌ در برابر خداست‌… »

لايپ‌ نيتس : « به‌ ويژه‌ در علوم‌… ما شگفتي هاي‌ خداوندي‌ را مي‌بينيم‌… قدرت‌، حكمت‌ و نيكويي‌ او را… بدين‌ علّت‌، من‌ از جواني‌ خود را وقف‌ علومي‌ كرده‌ام‌ كه‌ آن ها را دوست‌ مي‌داشتم‌ . »

لردكلوين‌ ــ در قرن‌ نوزدهم‌ ــ براي‌ توضيح‌ پايداري‌ اتم ها، ناگزير، وجودخدا را اثبات‌ كرد.

هويل‌ (Hoyle؛ اختر فيزيك دان‌انگليسي‌): علم‌ آمادگي‌ داشته‌ است‌ كه‌ باورهاي مذهبي‌ را نابود كند درحالي‌ كه‌ چيزي‌ را جايگزين‌ آن ها نكرده‌ است‌ كه‌ براي‌ جامعه‌ رضايت‌بخش‌ باشد.

شالو (A. Schawlow؛ فيزيك دان‌ آمريكايي‌ و برنده‌ جايزه‌ نوبل‌):« پرسش‌ از مبدأ، بايد به‌ دقت‌ِ هرچه‌ بيشتر، تا حدّي‌ كه‌ علايق‌ و توانايي‌دانشمندان‌ اجازه‌ مي‌دهد، دنبال‌ شوند. امّا جواب ها هرگز نهايي‌ نيست‌ و براي‌ پاسخ‌ به‌ پرسش هاي‌ عميق تر، سرانجام‌ بايد به‌ دين‌ مراجعه‌ كرد». او در ادامه مي گويد : «به‌ نظر من‌، وقتي‌ با عجايب‌ حيات‌ و جهان ‌روبرو مي‌شويم‌، به‌ جز سؤال‌ از چگونگي‌، بايد از چرايي‌ نيز بپرسيم ‌زيرا تنها دين‌ پاسخگوي‌ آن هاست‌… . من‌ در جهان‌ و در زندگي‌ خودم‌، به ‌خدا نياز دارم‌».

آرتور شالو: «بسترِ دين‌، زمينه‌ خوبي‌ براي‌ كارهاي‌ علمي‌ است‌… پس‌، پژوهش‌ علمي‌ يك‌ عمل‌ عبادي‌ است‌؛ زيرا، بسياري‌ از شگفتي هاي ‌خلقت‌ الهي‌ را آشكار مي‌سازد».

تاونز (Townes؛ فيزيك دان‌ آمريكايي‌ و برنده‌ جايزه‌ نوبل‌): «من‌ دين‌ و علم‌ را دو نگرش‌ ــ نسبتاً متفاوت‌ ــ به‌ مسئله‌اي‌ واحد مي‌بينم‌ يعني‌، شناخت‌ از خود و جهان‌. در حوزه‌ دين‌، بايد شناخت‌ از هدف‌ جهان‌ را نيز افزود. اما به‌ نظر، اين‌ هدف‌ را در حوزه‌ علم‌ نيز مي‌توان‌ طرح‌ كرد. پس‌، به‌ عقيده‌ من‌، هدف‌ علم‌ و دين‌ يكي‌ است‌ يعني‌، شناخت‌ از خود و جهان‌. پس‌ هر دو، بايد با گذشت‌ زمان‌ به‌ هم‌ نزديك‌ شوند ».

پاكينگ‌ هورن‌ (Polkinghorn؛ فيزيك دان‌ انگليسي‌): «علم‌ بدون‌دين‌، ناقص‌ است‌ و نمي‌تواند به‌ عميق‌ترين‌ لايه‌هاي‌ فهم‌ دست‌ بيابد. يعني‌، بصيرت‌ شگفتي‌ كه‌ علم‌ از آثار فهم‌ پذير جهان‌ به‌ ما مي‌دهد، خواستار تبييني‌ عميق‌تر از آن‌ است‌ كه‌ خود به‌ دست‌ مي‌دهد. دين‌، همچنان‌ كه‌ ادعاي‌ خود را كه‌ جان‌ مخلوق خداست‌ حفظ‌ مي‌كند، بايد بافروتني‌ كافي‌ از علم‌ بياموزد كه‌ جهان‌ عملاً چگونه‌ است‌».

مارگِنو (Margenau؛ فيزيك دان‌ آمريكايي‌) مي‌گويد: «علم‌ به‌ دين‌ نياز دارد تا منشأ و موفقيت هايش‌ را توجيه‌ كند. هنگامي‌ كه‌ در سال‌ ۱۹۳۲، در مؤسسه‌ مطالعات‌ پيشرفته‌ در پرينستون‌تحقيق‌ مي‌كردم‌، اين‌ ديدگاه‌ را با انيشتين‌ مطرح‌ كردم‌ و تعبير او را به‌ ياد دارم‌: كشف‌ قانوني‌ بنيادي‌ و تأييد شده‌ از طبيعت‌، الهامي‌ از خداست‌».

مات‌ (Mott؛ فيزيك دان‌ انگليسي‌): «علم‌ مي‌تواند دين‌ را ازباورهاي‌ خرافي‌ رهايي‌ بخشد و برداشت‌ درست‌تري‌ از خدا به‌ ما بدهد. در عين‌حال‌، من‌ فكر نمي‌كنم‌ كه‌ علم‌ بتواند به‌ همه‌ پرسش ها پاسخ‌دهد».

اِمِل‌(Emmel؛ زيست‌ شناس‌ آمريكايي‌): «من‌ احساس‌ مي‌كنم‌ كه‌ بسياري‌ از دانشمندان‌ در دوران‌ تحصيلات‌ عالي‌ يا كمي‌ بعد از آن‌، به‌ مرحله‌اي‌مي‌رسند كه‌ احساس‌ مي‌كنند توجه‌ به‌ ديدگاه هاي‌ متافيزيكي‌ بر خلاف‌ مُد است‌ و لذا براي‌ بقيه‌ عمر، سرشان‌ را در برف‌ مي‌كنند، و كوششي‌ نمي‌كنند تا منظره‌اي‌ وسيع تر از حوزه‌ نزديك‌ به‌ حوزه‌ خويش‌ را ببينند ».

اسميت (Smith؛ رياضيدان‌ آمريكايي‌): «براي‌ من‌، شخصاً، هيچ‌چيزي ‌آشكارتر و يقيني‌تر از وجود يا واقعيت‌ خدا نيست‌. در واقع‌، من‌ به‌ اين ‌ديدگاه‌، كه‌ وجود خدا تنها يقين‌ مطلق‌ است‌، تمايل‌ دارم‌. چون‌ در واپسين‌ تحليل‌، او تنها وجود مطلق‌ يا واقعي‌ است‌».

تيرينگ (W.Thirring؛ فيزيك دان‌ نظريه‌پرداز اتريشي‌): «من‌اعتقاد ندارم‌ كه‌ مي‌توانم‌ خدا را با منطق‌ انساني‌ بفهمم‌. من‌ فقط‌ مي‌توانم ‌از تجربه‌هاي‌ شخصي‌ام‌ كمك‌ بگيرم‌ و بدانم‌… كه‌ او مرا هدايت‌ مي‌كند چنان‌ كه‌ به‌ نظر مي‌رسد هر جزيي‌ از مخلوقات‌ را هدايت‌مي‌كند».

مارگنو (Margenau):«اكنون‌ اين‌ سؤال‌ مطرح‌ مي‌شود كه‌ منشأ قوانين‌ طبيعت‌ چيست‌؟ و من ‌تنها جواب‌ قانع‌ كننده‌اي‌ كه‌ مي‌يابم‌ اين‌ است‌ كه‌ آن ها به‌ وسيله‌ خدا خلق ‌شده‌اند و خدا قادر و عالم‌ مطلق‌ است‌». و نيز مي‌گويد: «خدا هم ‌جهان‌ فيزيكي‌ و هم‌ قوانين‌ حاكم‌ بر آن‌ را خلق‌ كرد ».

ديويس‌: «آيا وجود جهان‌ را مي‌توان‌ بي‌نياز از خدا و تنها به‌ وسيله‌ علم‌ توضيح‌ داد؟ آيا مي‌توان‌ جهان‌ را نظام‌ بسته‌اي‌ در نظر گرفت ‌كه‌ علّت‌ وجودي‌اش‌ در آن‌ نهفته‌ باشد؟ پاسخ‌ به‌ معنايي‌ بستگي‌ دارد كه‌ با آن‌ توضيح‌ مي‌دهيم‌. با فرض‌ قوانين‌ فيزيك‌، جهان‌ مي‌تواند خود مدار باشد و از جمله‌، خود را خلق‌ كند. امّا قوانين‌ فيزيكي‌ از كجا مي‌آيند؟» و نيز: «تا وقتي‌ كه‌ منشأ قوانين‌ طبيعت‌ خداست‌، وجودي ‌شگفت‌تر از ماده‌ّ ــ كه‌ آن‌ را نيز خدا آفريده‌ است‌ ــ نيست‌. امّا وقتي‌مبناي‌ خدايي‌ قوانين‌ را كنار مي‌نهيم‌، وجود آن ها به‌ يك‌ راز عميق‌ تبديل‌ مي‌شود».

پاركر (B. Parker؛ فيزيك دان‌ آمريكايي‌): «اين‌ ترس‌ وجود ندارد كه‌ دانشمندان‌ هرگز بتوانند نياز به‌ خدا را حذف‌ كنند… هر قدر هم‌ كه‌ ما اين‌ قضيه‌ را پي‌گيري‌ كنيم‌، همواره‌، چيزي‌ مي‌ماند كه‌ توضيح‌ داده‌ نشده‌ است‌. خلقت‌، به‌ قوانين ‌طبيعت‌ بستگي‌ دارد و پيدايش‌ آن‌ بدون‌ قوانين‌ امكان‌پذير نبوده‌ است‌. چه‌ كسي‌ اين‌ قوانين‌ را خلق كرده‌ است‌؟ ترديدي‌ نيست‌ كه‌ همواره‌ به‌ يك ‌خدا نياز هست‌ ».

توضيح:

در سه مورد اخير خوب دقّت فرماييد. اين سه فيزيكدان فهيم، نكته ي بسيار بلندي را مطرح نموده اند. اينها همان برهاني را بيان كرده اند كه بنده آن را ذكر نمودم. مي بينيد كه چگونه خود اين دانشمندان، از دل علم، به برهان نظم پيشرفته تري رسيده اند.

خلاصه ي برهاني كه اينها دريافته اند اين است:

۱ـ جهان مادّي، با قوانين علمي كار مي كنند.

۲ـ فيزيكدانها، قوانين علمي را خلق نمي كنند بلكه قوانين علمي موجود را كشف مي كنند.

۳ـ خود اين قوانين علمي، مادّه يا انرژي يا نيرو نيستند بلكه اموري هستند كه بر مادّه و انرژي و نيرو حاكم مي باشند.

۴ـ پس قوانين علمي، خودشان از سنخ امور غير مادّي(مجرّد) هستند.

۵ـ اين قوانين از كجا آمده اند؟ اگر بگويي كه اين قوانين غير مادّي، خودشان واجب الوجودند، خدا بودن آنها را قبول كرده اي؛ و اگر آنها را واجب الوجود نداني، بايد آنها را معلول يك واجب الوجود بداني. پس در هر حال، گريزي از پذيرفتن يك خداي غير مادّي نخواهي داشت.

اين نكته اي كه اين فيزيكدانان باهوش فهميده اند، برخي دانشمندان كافر مثل استيون هاوكينگ نفهميده اند؛ يا شايد شعور فهمش را نداشته اند. هاوكينگ مي گويد: جهان با قوانين قطعي فيزيك كار مي كند، لذا نيازي به وجود خدا نيست. امّا اين قدر شعور ندارد كه بپرسد: پس خود اين قوانين چيستند و از كجا آمده اند؟ چرا قوانين گوناگون فيزيك و شيمي و … اين همه به هم مرتبط هستند؟ طوري كه انگار همه ي آنها از يك مبدأ كنترل مي شوند.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها