0

چرا به امام حسن مجتبی لقب کریم اهل بیت داده شده است؟

 
khodaeem1
khodaeem1
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 89277
محل سکونت : خراسان رضوی

چرا به امام حسن مجتبی لقب کریم اهل بیت داده شده است؟
سه شنبه 1 تیر 1395  10:17 AM

امام حسن مجتبی،کریم اهل بیت
 
مصاحبه ای اختصاصی با جناب آقای دکتر محمدجواد صادقی مجد از اساتید دانشگاه امام صادق علیه السلام ترتیب داده است که تقدیم مخاطبان گرامی می شود.


دکتر محمد جواد صادقی مجد از اساتید دانشگاه امام صادق علیه السلام می باشند که سالیانی است در کسوت استادی در زمینه علوم دینی و الهیات و آموزش زبان عربی مشغول به تدریس می باشند. تتبع و گشتار در منابع دینی خصوصا احادیث شیعه از جمله ویژگی های بارز علمی ایشان می باشد.

 
- لطفابرای شروع بحث اگر مقدمه ای را در این موضوع دارید، بفرمایید.

در خصوص امام حسن علیه السلام احساس می شود که مانند سایر امامان ما آن چنان که باید و شاید حقشان ادا نشده است خصوصا در مورد امام حسن مجتبی هنگامی سخن گفته می شود موضع تدافعی است و تا به امروز ادامه دارد این خیلی خوب است که از موضع ایشان دفاع کنیم اما نباید از میراث گرانبهایی که از این امام بزرگوار به دست ما رسیده است غفلت بورزیم. قصدم به روشنی احادیثی است که از ایشان به دست ما رسیده است و تبرکا و تیمنا برخی از این احادیث را اشاره می کنم. مجموعه بسیاری از حضرت نقل شده است که به صورت مختصر به برخی از آنها اشاره می کنم.

(اعمل لدنیاک کأنک تعیش ابدا و اعمل لآخرتک کما تموت غدا)؛ بسیاری فکر می کنند که امامان تنها به آخرت دعوت می کنند در صورتی که این حدیث نشان می دهد که پیرو امام حسن علیه السلام کارهای دنیایی خود را در بهترین وجه ممکن بایستی انجام دهد و متقن و استوار سازد و همچنین امور آخرت را به نحوی بایستی انجام دهد گویی که فردا خواهد مرد.
از دیگر فرمایشات این امام بزرگوار که می تواند در زندگی امروزه بسیار موثر باشد این حدیث می باشد:(لقضاء حاجة اخ لی فی الله احب من اعتکاف شهر)؛ ما یک قضای حاجت بندگان داریم و یک کار عبادی و می بینیم که امام در مقام تزاحم، کار عبادی اجتماعی را از عمل عبادی فردی ترجیح می دهند.

از دیگر مواردی که در آموزه های تربیتی ما می تواند تاکید کرد در نهاد خانواده و مدرسه و دانشگاه این حدیث است:

(حسن السوال نصف العلم)؛ نیک پرسش کردن نیمی از دانش فرد می باشد.

همچنین از منظر امام حسن مجتبی علیه السلام تعریف سیاست این گونه می باشد:(السیاسة أن ترعی حقوق الله و حقوق الأحیاء و حقوق الأموات)؛ در خوش بینانه ترین حالت سیاست از منظر عمومی این است که حقوق زنده یک جمع را رعایت کرد اما از منظر امام حسن علیه السلام این گونه نیست و برای حقوق خداوند و اموات نیز توجه ما را جلب می کند و داخل در سیاست می بینند.

همچنین در خصوص ماه مبارک رمضان نیز می فرمایند: (شهر رمضان مضمار لخلقه فیستبقون فیه بطاعته فی مرضاته فسبق قوم ففازوا و خسر فغابوا)؛ ماه مبارک رمضان میدان مسابقه است پس هر کس در این راه سبقت گرفت پیروز گشت و هر کس پیشی نگرفت زیان دید.

- سوالی که مشخصا در مورد حضرت امام حسن علیه السلام چه در میلاد و چه در شهادت مطرح می شود، مسئله صلح با معاویه می باشد که همواره دیدی که مطرح هست از موضع ضعف این پذیرش اتفاق افتاده است و رویکرد سلبی بوده است و این صلح از روی اجبار بوده است یا خیر و اینکه امام از موضع ضعف این صلح را پذیرفتند یا از موضع قدرت؟

پیش از ورود به بحث اجازه بدهید که در مورد یکی از ویژگی های شخصیتی ایشان قدری توضیح بدهیم. منظورم صفت شجاعت امام حسن علیه السلام می باشد، صفتی که در همه امامان مشترک است و باید ببینیم که تاریخ در این موضوع چه چیزی ثبت کرده است تاریخی که همه چیز را نقل نکرده است.

نقل شده است که امام حسن مجتبی در سن 5-6 سالگی در زمان صلح پیامبر با مشرکین، ابوسفیان احساس خطر می کند که نقض صلح توسط من نبوده است چون این نقض صلح همراه باشهادت بزرگانی بوده است خود شخصا به سراغ پیامبر اکرم می رود اما حضرت نمی پذیرند سپس ابوسفیان به سراغ اهل بیت می روند و ایشان هم نمی پذیرند ناچارا به حضرت امام حسن مجتبی متوسل می شود که بلکه گشایشی بشود. ابوسفیانی که مدعی بود مکه را یک نفره اداره می کند، حضرت امام حسن مجتبی دستی بر بینی و بر ریش ابوسفیان می گیرد و می گوید ای ابوسفیان، بگو اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا رسول الله تا من شفاعت کنم میان تو و رسول خدا.

نمونه دیگری که نشان از شجاعت حضرت دارد اتفاقی است که در سال 11هجری در زمانی که حضرت رسول خدا در دنیا نیستند. امام حسن مجتبی وارد مسجد می شوند و می بینند که خلیفه اول بر منبر پیامبر نشسته است، که امام مجتبی علیه السلام به او خطاب می کند که از مکان پدر ما پایین بیا که این جایگاه تو نیست.

اتفاق دیگری که روی می دهد در زمان خلافت خلیفه سوم است، خلیفه سوم ابوذر را در اثر نمامی و سخن چینی معاویه تبعید می کند و دستور می دهد که هیچ کس او را بدرقه نکند که در کمال تعجب می بینیم که امیر مومنان، امام حسن مجتبی و امام حسین علیهم السلام او را بدرقه می کنند و بی هیچ واهمه و ترسی او را مشایعت می کنند.

هنگامی که امیرمومنان به خلافت می رسند، حضرت ابامحمدالحسن بازوی راست ایشان است. در حرکتی که حضرت به قصد سرکوبی جمل انجام دادند والی کوفه که ابوموسی اشعری است در تجهیز سپاه برای پیکار امتناع کردند و از دستور امام علی علیه السلام سرپیچی کرد. حضرت امیر، امام مجتبی را مامور این کار می کند، امام مجتبی وارد کوفه می شود و ابوموسی را عزل می کند و خود در حدود 10 الی 12 هزار نفر را بسیج می کنند جهت خدمت به امام علی علیه السلام که توسط ایشان فتنه جمل را سرکوب می کنند. در تمامی جنگ هایی که بر امام علی تحمیل شد، حضرت امام حسن مجتبی دوشادوش پدر، پیکار کرده است. در جنگ صفین امام حسن علیه السلام آن چنان به جنگ با دشمن می رفتند که امام علی علیه السلام بیم شهادت ایشان را داشتند.

امام حسن مجتبی پس از به دست گیری خلافت و پس از جنگ های آن دوره، در منطقه ای در ساباط، ایشان قصد اقدام نظامی با معاویه دارد که معاویه با شروع جنگ روانی علیه امام، فردی از جمع حاضر در لشگر امام علیه السلام در زمان بازگشت، فرصت را مغتنم می شمرد و خنجری را در پای ایشان فرو می برد اما امام مجتبی با شجاعت تمام خود را از روی سواری خویش بر او می افکند و گردن آن دشمن ناجوانمرد را می شکند. در نامه هایی که میان امام مجتبی و معاویه رد و بدل شده است، روح حماسه و اقتدار و شجاعت را می توان به خوبی دید که ایشان به معاویه می فرمایند که به خدا قسم اگر یارانی داشتم شب و روز با تو پیکار می کردم.

این مقدمه از آن جهت مهم است و ضروری که ما ابتدا با روحیه حضرت آشنا شویم، تحلیل بهتری از تاریخ خواهیم داشت.

در خصوص صلحی که اتفاق افتاد نکته بسیار مهم این است که امام خواهان صلح نبود بلکه امام به دنبال ریشه کن کردن فتنه بودند و این کار تنها با جنگ و جهاد میسر بود. پیشنهاد صلح توسط معاویه اتفاق افتاد، باید در نظر داشت که پیشنهاد دهنده صلح در یک موقعیت ضرر و وضعیت منفی قرار دارد که پیشنهاد صلح می دهد.

معاویه خوب می دانست که امام پیشنهاد صلح را نمی پذیرد لذا شروع کرد علیه ابامحمدالحسن به جنگ روانی پرداختن تا زمینه صلح را فراهم سازد. اموال بسیاری صرف خرید افراد حاضر در کنار امام کرد تا این افراد را از دور امام پراکنده سازد.

- دیدگاه اهل سنت و تشیع در خصوص این صلح چگونه می باشد؟

در مورد نگاه اهل سنت به مسئله صلح بایستی گفت که این افراد به نحوی مسئله صلح را مطرح می سازند گویی که امام همواره صلح طلب بود و پیشنهاد صلح از جانب ایشان مطرح شده بود در حالی که برخی از علمای اهل سنت در نقل های تاریخی خود آورده اند که پیشنهاد دهنده صلح، معاویه بوده است. این مسئله را اینقدر مهم می دانند که سال صلح را به سال (عام الجماعة) یعنی سالی که بین دو گروه مسلمان وفاق برپا گردید، نامگذاری کرده اند. زیرا سالی که یک اقدام مهم در آن رخ دهد را با نام آن اتفاق نامگذاری می کنند و از امام حسن علیه السلام به عنوان شخصی که بین دو گروه صلح و سازش را بر قرار کرد یاد می کنند.

اما اجازه بفرمایید به قدری تفصیلی تر در خصوص دیدگاه صحیح و به حق که نظر تشیع می باشد بپردازیم. از نظر اعتقادی پذیرش صلح کار اشتباهی نمی باشد، اصرار مردم به پذیرش صلح غلط است اما عمل امام خیر. زیرا امام معصوم است و با توجه به شرایط پیش آمده، صحیح ترین کار را انجام داده است. از نظر تاریخی نیز هیچ ایرادی ندارد زیرا قبل از امام مجتبی نیز پیامبر اکرم پیمان هایی را با مشرکان و قبائل مختلف یهود امضا کرده بودند و از نظر سیاسی و اجتماعی هم می توان ثابت کرد که بهترین کار، همین صلح می باشد.

- آیا امام مجتبی مانند امام حسین(علیهماالسلام) نمی توانست بجنگد و نهایتا به شهادت برسند؟

خیر، شرایط تاریخی حیات دو امام متفاوت می باشد. شرایطی که امام را احاطه کرده به این صورت بود که پس از شهادت امام علی علیه السلام، مردم با امام حسن مجتبی، بیعت می کنند و رسما خلیفه مسلمانان شدند، در مقابل یک شورشی مانند معاویه علیه امام مجتبی اقدام می کند و خواستار مخالفت با ایشان است. حال اگر امام مجتبی علیه السلام بجنگد با توجه به شرایط حاکم بر ایشان، امام یا کشته می شود و شکست خلافت مسلمانان اتفاق می افتاد یعنی یک شورشی علیه خلیفه مسلمانان اقدام کرده است و او را به قتل رسانده است و این موضوع در میان مردم باب می شد و حرمت خلافت مسلمانان شکسته می گشت این در حالی است که در دوره امام حسین علیه السلام، خلافت هر چند به ناحق، به دست یزید است و امام به عنوان یک معترض علیه او اقدام می کند موید این حرف، دفاعی است که با وجود غصب خلافت توسط خلفای سه گانه، اما در دوره ای که خلیفه سوم محاصره شده است، اهل بیت علیهم السلام اصرار دارند با وجود خلافت به ناحق، اما این خلیفه کشی در میان جامعه مسلمان باب نگردد.

نکته دیگر آنکه، تعداد افرادی که به دور امام حسن مجتبی علیه السلام می باشند با افرادی که گرداگرد امام حسین علیه السلام هستند قابل مقایسه نیست. امام حسین در خصوص یارانش می فرماید که (انی لا علم اصحابی خیر اصحابی)؛ اما پیرامون امام حسن حتی کسانی که گرد امام باقی ماندند و از معاویه رشوه دریافت نکردند و خنجر فلزی بر ایشان وارد نکردند، با زخم زبان بر گرداگرد او حاضر می شدند و می گفتند السلام علیک یا مذل المومنین، یعنی کسی که مومنان را خوار کردی. این شرایط کجا و شرایط امام حسین علیه السلام کجا.

امام با پذیرش صلح پیشنهادی توسط معاویه، قصد داشتند تا جان شیعیان را حفظ کنند زیرا وقتی از حضرت سوال می کنند که چرا صلح را پذیرفتی می گویند اگر این کار را نمی کردم، معاویه احدی از شیعیان خالص ما را زنده باقی نمی گذاشت و امام به این مسئله واقف بودند.

 افراد بسیاری از شیعیان مانند عمار، مالک و ... را به شهادت رسانده بودند لذا لازم بود تا مابقی را نگه داشت.

نکته بعدی خستگی لشگر امام از جنگ های مختلف بوده است. ضمن اینکه لشگر امام، یک لشگر همگن و یکنواخت نبود زیرا برخی آمده بودند تا غنائمی را در جنگ ها بدست آورند اما وقتی دیدند که امام اینگونه نیست از حمایت امام سر باز زدند. گروه دیگری که همراه امام بودن خوارج بودند که هیچ محبتی نسبت به امام نداشتند اما چون نسبت به معاویه کینه داشتند، با امام همراه شدند اما اگر فرصتی می یافتند بر امام هم هجوم می آوردند، مانند جرّاء بن سنان از خوارج بود که امام را در عبور از ساباط، به امام هجوم آورد. نکته دیگر افرادی بودند که به لحاظ امیال و اهواء میلشان اموی بود اما چون فاصله جغرافیایی که با معاویه داشتند، در سپاه امام بودند که حتی برای معاویه نامه زدند که اگر می خواهی فرصت برای دستگیری امام هست اگر می خواهی اقدام کنیم. یکی از اقدامات روانی معاویه علیه امام ارسال همین نامه ها برای ایشان بود که تو با این افراد به پیکار من آمده ای.

خطر دیگری که وجود داشت آن بود که چنانچه امام به جنگ با معاویه بروند و جنگ طولانی و فرسایشی شود، خوارجی که مترصد فرصت بودند و هیچ احترامی بر خون مسلمانان نداشتند بر همه  بتازند و همه را قتل عام کنند. همچنین خطری دیگر که جامعه مسلمانان را تهدید می کرد، هجوم امپراطوری روم علیه مسلمانان به تبع فرسایشی شدن جنگ و درگیری داخلی مسلمانان با هم بود که در حقیقت امام با دانستن این مسئله که این گونه اصل دین از بین می رود، به صلح با معاویه رضایت داد.

- لطفا در خصوص ازدواج حضرت با دختر سرکرده منافقین توضیحی بفرمایید.

یکی از موارد مطرح در مورد امام مجتبی ازدواج ایشان با فردی است که چنان در عداوت با امام مصر است که دست به شهادت امام بزند و او جعده دختر اشعث بن قیس است. اینگونه نقل شده است که در زمان خلافت امیر مومنان، سعدبن قیس که از مشاوران نظامی امام علی علیه السلام و برادر اشعث می باشد، حضرت امیر دختر سعد را برای امام مجتبی خواستگاری می کنند، سعد از امام می خواهد که اجازه دهد تا با دختر و مادر دخترش مشورت کند و نتیجه را اعلام کند. در راه برادر خود اشعث را می بیند و از موضوع خواستگاری مطلع می شود. اشعث به برادر خود می گوید که حسن بن علی فرزند پیامبر و فرزند خلیفه مسلمانان است اما دختر تو هیچ منزلتی ندارد و اگر عروس حسن شود تا آخر عمر مورد ذلت و خواری واقع خواهد شد و او را راضی می کند تا دخترش را به حسن بن علی علیه السلام ندهد و از دخترش برای پسر خود خواستگاری می کند. سپس اشعث به محضر امام علی علیه السلام می رسد و می گوید که شنیده ام که دنبال دختر لایق برای حسن هستی و  دختر سعد را برای فرزندت خواستگاری کرده ای و این صحیح نیست زیرا پسر من خواهان دختر اوست و من دختر خودم را برای حسن پیشنهاد می دهم. ما می دانیم که ائمه معصومین در زندگی روزمره خویش، براساس علم غیب عمل نمی کنند لذا پیشنهاد او را قبول می کنند و او به خانه اهل بیت نفوذ می کند. اما این نفوذ به معنای خوبی فرد به واسطه حضور در بیت امام نمی باشد و اگر فردی نخواهد متحول شود، حتی با حضور در بیت امام و همسری او، اصلاح نخواهد شد و فضیلتی ندارد و منجر می شود که امام را حتی به قتل برساند.

- سوالی که مطرح می شود این است که اشعث از همان زمانی که وارد خانه امام شد به دنبال نقشه های خود بود؟ یعنی به تعبیری به خانه امام نفوذ کرد؟

دقیقا، در مورد او گفته شده است که او فردی بسیار منافق بوده است. او نگاه می کند که قدرت و منفعت کجاست. او در صدر اسلام مسلمان می شود. پس از رحلت رسول خدا مرتد می شود. در دوران ابوبکر که به جنگ اصحاب رده می رود، اشعث از کسانی است که در این جنگ به اسارت در می آید اما چون از بزرگان قوم خود بوده است خلیفه نخست با او تندی نمی کند و بعدها خواهر خود را به عقد او در می آورد، لذا حاصل این ازدواج می شود جعده، یعنی خلیفه اول دایی و عائشه دختر دایی جعده می باشند. و می دانیم که موضع عائشه نسبت به امام حسن مجتبی یک موضع کاملا منفی است زیرا در جنگ جمل که عائشه یک نماد بود، این امام مجتبی بود که شتر او را به زمین زد و فتنه جمل را برطرف کرد. این نسبت خویشاوندی باعث می شود که بدانیم شهادت امام حسن توسط جعده تنها به تحریک معاویه نبوده است و این حسادت هایی که نسبت به امام از دیگران وجود داشت، ضمن بیان این نسبت خویشاوندی، عامل دیگری برای این کار باشد تا جایی که این حسادت آنقدر بود که مانع از دفن پیکر امام مجتبی در کنار جدشان رسول خدا شد و آن توهین ها به پیکر امام و تیراندازی به سمت ایشان حتی پس از شهادت حضرت توسط خویشاوندان جعده اتفاق افتاد.

اشعث همواره به دنبال موقعیت وفرصت است زمانی که امیر مومنان در منصب خلافت و قدرت است با امام است و زمانی که احساس می کند کفه قدرت به سمت معاویه می رود، او با معاویه همراه می شود، لذا کاملا صحیح است که بدانیم اشعث با حیله و نیرنگ به خانه امام نفوذ کرد.

- حضرت امیر کاملا می دانند که اشعث در زمان ابوبکر مرتد شده است و با لابی جان سالم به در برده و همه می دانند که وی سرکرده منافقان است. اصلا نیازی به استفاده از علم غیب نیست و این یک امر واضحی است اما چرا با این همه سابقه منفی، باز حضرت به ازدواج با جعده راضی می شوند؟

بله سوال جدی است، حتی علاوه بر این فرمایش شما، خود امیر مومنان در نهج البلاغه در مورد همین اشعث می فرماید که منافق ابن الکافر، اما ببینید امامان اهل عدل و انصاف اند و سفارش شده است که ما از امامان تبعیت کنیم لذا وقتی که قرآن کریم می فرماید(و ان لا تزر وازرة وزر اخری) گیریم نفاق اشعث ثابت باشد اما امام این نفاق را به پای دختر او نمی گذارند و چون بر اساس زندگی ظاهری عمل می کنند، لذا طبیعی است که این موضوع به ثمر بنشیند. حتی جهت استحضار عرض می کنم که در مورد امامان بعدی داریم که همسر ایشان مدتی با امام زندگی کرده است و بعد امام متوجه می شود که موضع همسرش در خصوص امیرمومنان موضع صحیحی نیست لذا او را طلاق می دهند، امامان الگوی ما هستند و بر اساس ظاهر عمل می کنند و هرگاه کشفی در ظاهر برای ایشان اتفاق بیفتد، سپس بر اساس آن عمل می کنند.

- ائمه خود دستور داده اند که با کسانی ازدواج کنید که با اصل و نسب باشند اما می بینیم که حضرت با کسی ازدواج می کنند که اصل نسبی برای ایشان وجود ندارد. این مسئله چگونه قابل حل است؟

این روایاتی که اشاره کردید(علیکم بذوات البیوت...) از خانه مومن و با اصل و نسب همسر اختیار کنید در زمانی است که فرد بخواهد ازدواج با هدف طبیعی خودش و به قصد فرزند آوری صورت بگیرد. نکته قابل توجه و معنادار در زندگی معصومین که بارها تکرار شده است، ازدواج با افرادی است که ائمه از ایشان فرزند دار نشده اند. خود پیامبر اکرم از برخی همسران خود فرزندی ندارد حتی زمانی که یکی از آنان به تنقیص شأن حضرت خدیجه می پردازد، پیامبر یکی از مولفه های برتری حضرت خدیجه را فرزند آوری ایشان و بهره مندی ایشان از پیامبر است در حالی که آنها از این نعمت محروم بودند. جعده نیز اینگونه است، هیچ فرزندی از امام ندارد در حالی که پس از شهادت امام محتبی دو بار ازدواج می کند و از دو همسرش صاحب فرزند می شود لذا توانایی باروری را داشته اما حضرت امام مجتبی از او فرزندی به دنیا نمی آورد. همینطور امام جواد علیه السلام، دختر مامون را به ازدواج در می آورد اما از او فرزند دار نمی شود. لذا جهت مهار کردن حرکت هدایتی امام ممکن است لطمه وارد شود پس این ازدواج ها جهت این گونه اتفاقات لازم می باشد.

- آیا از همان ابتدای نفوذ به خانه حضرت امام حسن(علیه السلام)، قصد ترور امام را داشتند یا بعدها این نقشه کشیده شد؟

به نظر نمی رسد که از همان ابتدا این نقشه را داشته باشند یعنی در ابتدا خود امام حسن علیه السلام که به خلافت می رسند هدف بوده است اما وقتی که موازنات سیاسی چرخید و احساس کردند که حکومت به خاندان معاویه برمی گردد نظراتشان عوض شد. زیرا وقتی معاویه خواستار قتل امام می شود، چندین وعده را به جعده می دهد که از جمله آنها این است که اگر این کار را بکنی به همسری خلیفه در خواهی آمد. اما وقتی این کار انجام شد، معاویه به او گفت من از این کار معذورم، تو یک مرتبه این کار را کرده ای و معلوم نیست که بار دیگر این کار را نکنی و یزید برای من عزیز است و وعده خود را عملی نساخت. همچنین در این سالی که امام مجتبی به شهادت رسیدند اشعث از دنیا رفته است و تصمیم گیرنده خود جعده است. و البته معاویه محرک است و سبب تحریک همان چیزی است که پدر جعده هم به دنبال آن بود یعنی حکومت و قدرت.

- آیا خلافت به معاویه سپرده شد؟

مسئله ای که مطرح می شود در این صلحی که اتفاق افتاد امام خلافت را به معاویه واگذار نکرد بلکه حکومت را واگذار کرد. اساسا خلافت چیزی نیست که بتوان آن را واگذار کرد، خلافت مربوط به خداست. آیات متعددی این موضوع را تایید می کند. (انی جاعل فی الارض خلیفه) یا (یا داوود انا جعلناک خلیفه فاحکم بین الناس بالحق و لاتتبع هوی؛ ص/26) معاویه با تعیین یزید از هوای نفس تبعیت کرد پس او خلیفه نیست بلکه حاکم است و آن هم حاکم جور لذا حکومت را با تزویر و زور به دست آورد.

- منشاء بوجود آمدن شبهه تعدد زوجات و طلاق دادن پیاپی ایشان را توضیح بفرمایید.

همانطور که شما اشاره کردید این یک شبهه ای بیش نیست، عاری از حقیقت است. مستحضرید که معاویه در رویارویی با حضرت از هر ابزاری استفاده کرد، جنگ، ترور شخصیتی و ترور جسمی. اگر امام اینچنین باشد بایستی معاویه از این حربه استفاده می کرد اما او اصلا از این موضوع مطرح نشده است. طرح اولیه این مسئله به دوران بنی العباس بر می گردد. پس از دستگیری عبدالله محض(عبدالله بن حسن بن حسن) نوه امام مجتبی می باشد، از سادات علوی که قیام هایی داشته است، پس از دستگیری وی توسط منصور دوانیقی، منصور به بالای منبر می رود و جسارت هایی به ساحت امیر مومنان و امام مجتبی می کند و اولین باز او بود که گفت امام مجتبی کسی بود که هر روز یک زن می گرفت و طلاق می داد سپس این مسئله توسط قاضیان بنی العباس نگارش شد و ثبت گردید.

اما علت این کار چه بود؟ در دوران بنی العباس قیام های علویان زیاد شده بود و سادات حسنی از شدت ظلم و جور توسط بنی العباس، هر از گاهی قیام می کردند لذا برای تخریب شخصیت جد ایشان امام مجتبی اقدام کردند و کارگزاران ایشان مانند مدائنی و ابن ابی الدینا و ابوطالب مکی به آن دامن زدند. نکته بعدی این است اگر این مسئله واقعیت داشته باشد چگونه می شود که امام معصوم نسبت به فرمایشات پدر مبنی بر اینکه به او همسر ندهید و مردم را نهی می کردند، چرا نه خود امام مجتبی و نه مردم به سخنان امام علی علیه السلام اعتنایی نداشتند. نکته دیگر اینکه اگر واقعا اینگونه بوده است پس چرا تعداد فرزندان امام اینقدر محدود و بین 8الی23 نفر می باشد و یا چرا نامی از این همه همسران امام در تاریخ موجود نمی باشد؟ ضمن اینکه در آن دوره افراد چندین نام داشتند و چندین لقب. برای مثال خود جعده لقب دیگری  داشته است به نام عائشه گاهی خلط می شود که این ها چند نفرند در حالی که چند اسم است برای یک نفر. همچنین اگر این داستان واقعی باشد تعیین این همه مهریه چگونه میسور بوده است در حالی که می دانیم ائمه از نظر مالی به شدت توسط حکومت در محدودیت بوده اند. همچنین می دانیم که مغبوض ترین حلال الهی همین طلاق است پس چگونه ممکن است امام معصوم این همه مغبوض الهی را انجام بدهد؟

جمع بندی آنکه این یک شبهه بیش نیست و به هیچ وجه واقعیت ندارد و تنها برای ترور شخصیت امام و سرکوب قیام های بعدی انجام شده است.

- در تاریخ نقل شده است که امام مجتبی چندین مرتبه اموال خود را بخشیده و انفاق کرده اند اگر این واقعیت داشته باشد آیا با این آیه قرآن که خطاب به پیامبر می فرماید نه آنقدر دستت را باز بگیر که همه اموالت را ببخشی و نه آنقدر بسته نگه دار که به کسی چیزی ندهی چگونه سازگاری دارد؟

اینگونه نبوده است که امام همه اموال خودش را ببخشد. این عمل را می گویند مقاسمه (قاسم الله ماله) یعنی هرچه که اموال داشتند با خدا قسمت می کردند، نیمی را برای خود و نیم دیگر را در راه خدا به فقرا و نیازمندان اعطا می کردند، نباید فراموش کرد که در سیره عملی رسول خدا داریم که یک وقتی در خدمت رسول خدا گفتند که فردی از دنیا رفته است و در بقیع مدفون شده است که بسیار انسان خوبی بوده است و اصحاب که می خواستند از محاسن آن فرد در محضر رسول خدا بگویند، گفتند او هر چه داشت را به فقرا بخشید، حضرت فرمودند آیا او همسر و فرزندانی دارد؟ گفتند بله، حضرت فرمود اگر می دانستم اجازه نمی دادم او را در قبرستان مسلمانان دفن کنند. لذا امام حسن مجتبی هم بر اساس همین سیره عملی اینگونه نبوده اند که همه اموال خودشان را بخشیده  و خود نیازمند شده باشند لذا این گونه نبوده اند.

- چرا به امام حسن مجتبی لقب کریم اهل بیت داده شده است؟

عادتکم الإحسان، سجیتکم الکرم، بازهم بر اساس باور اعتقادی ما، که اهل بیت یک نور واحد هستند، اما بر اساس شرایط مختلف باعث می شود تا یک ویژگی از اهل بیت در آن شرایط تاریخی، بیشتر از سایرین نمایان شود. برای مثال شرایط تاریخی امام صادق علیه السلام به نحوی است که مجلس درس و تدریس و علم برپا می شود یا امام حسین مسئله شهادت و... در خصوص امام حسن مجتبی علیه السلام نیز همین رسیدگی به فقراء و تقسیم مال خود با خدا البته بدین صورت که یک جا همه اموال را ببخشند نبوده است بلکه در شرایط مختلف و خرد خرد آن را به فقرا و نیازمندان می دادند و این خود یک جریان سازی است و توجه ما را جلب می کند که این فرد شیوه زندگی اش چگونه است لذا برخی از اینگونه فضائل یا کمتر بدان پرداخته شده یا اصلا نقل نشده است لذا کاملا بجاست که این صفت برای حضرت بارز گردد.

- جعده پس از چند سال زندگی با امام، اقدام به شهادت حضرت کرده اند؟

انتظار ما اینگونه است که این ازدواج در کوفه بوده باشد و در دوران زندگی امام علی علیه السلام براساس نقل تاریخی که ذکر گردید، شهادت حضرت امیر سال 40 و شهادت حضرت امام حسن مجتبی سال 50 هجری بوده است و حضرت امیر علیه السلام سال 35 خلافت را به عهده می گیرند لذا بین 10 الی 15 سال، یعنی حداقل 10 سال جعده با حضرت امام حسن مجتبی زندگی کرده است.

منبع : تبیان

 

گفتم که خدا مرا مرادی بفرست ، طوفان زده ام راه نجاتی بفرست ، فرمود که با زمزمه ی یا مهدی ، نذر گل نرگس صلواتی بفرست

تشکرات از این پست
nazaninfatemeh
دسترسی سریع به انجمن ها