اشعار در مدح حضرت امام حسن مجتبی (ع)
سه شنبه 18 خرداد 1395 12:44 PM
یا حسن مجتبی(ع)
تازه وارد هستم و نا آشنا
با کویر و بوی صحرا آشنا
عابری بی توشه ای درمانده ای
خسته و مسکین و از ره مانده ای
یک مسافر از کویر دور دست
کوله بارش خالی از هرچه که هست
خانه بر دوشم، نسیمی امدم
من به دنبال کریمی آمدم
آنکه تا پا بر سر دنیا نهاد
این زمین را افتخار سجده داد
گفت معبودی به جز الله نیست
از تولد تا شهادت راه نیست
نام او آمد ز بالاهای دور
سمت یثرب با طبقهای طهور
نام او بوی پر جبریل شد
بر زبان جدّ او تنزیل شد
فاطمه مانند رودی از عسل
چشمه ای کوچک گرفته در بغل
چشمه ای معصوم و مظلوم و صبور
چشم ای دنبال تشنه، گرچه دور
چشمه ای همزاد روح بوی سیب
جامع اضداد، مشهور غریب
چشمه ای در هر طپش آئینه جوش
در اراضی ازل، دیرینه جوش
چشمه نه دریای مروارید پوش
صد هزاران نوح را کشتی فروش
چشمه نه دریای موسی نیل کن
جُرعه اش، یک ذره را جبریل کن
عشق من ای سبزپوش لاله گون
ای هجای باز حاء و سین و نون
ای نژاد نور ای اصل نماز
ای پل صاف حقیقت از مجاز
اولین طغیان رود کوثری
دومین احمد نه دوم حیدری
ای تو سوم شخص این جغرافیا
چارمین شخصیت اهل کسا
ای حسین اکبر ای حُسن قدیم
تو کریم مایی و نعم الکریم
جز تو معمار بنای صبر کیست؟
جز تو ای دریا در اینجا ابر کیست؟
اصل ما در ریشه ی چشمان توست
انعکاس شیشه ش چشمان توست
صبح می خواهد شود مانند تو
گر شود بیدار با لبخند تو
سفره دار مردم بی چشم و رو
از لب تو مست هم مِی هم سبو
سفره ی دست کریمت بسته نیست
بر سرش جز مستمند و خسته نیست
دستهای سفره دارت را بیار
آسمان! ابر کریمت را ببار
مستمندم ماه و ناهیدم بده
ذرّه ای از قرص خورشیدم بده
از تو گفتن معجزه آوردن است
آسمان را وصف خاکی کردن است
حتم دارم دست من در دست توست
چونکه ابیاتم تمامی مست توست
شعر بی تو پست تر از یک خس است
میوه ای بی رنگ و کال و نارس است
رضا جعفری
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ