0

سعدی » مواعظ » مثنویات

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

شمارهٔ ۲۹
شنبه 15 خرداد 1395  4:28 PM

خری از روستائیی بگریخت

جل بیفکند و پاردم بگسیخت

در بیابان چو گور خر می‌تاخت

بانگ می‌کرد و جفته می‌انداخت

که به جان آمده ز محنت و بند

داغ و بیطار و بار و پشماگند

شادمانا و خرما که منم

که ازین پس به کام خویشتنم

روستایی چو خر برفت از دست

گفت ای نابکار صبرم هست

پس بخواهی به وقت جو گفتن

که خری بد ز پایگه رفتن

به مزاحت نگفتم این گفتار

هزل بگذار و جد ازو بردار

همچنین مرد جاهل سرمست

روز درماندگی بخاید دست

ندهند آنچه قیمتش ندهی

نشود کاسهٔ پر ز دیگ تهی

 
 
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها