0

گلستان سعدی

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

حکایت شمارهٔ ۷
شنبه 15 خرداد 1395  10:21 AM

یکی از حکما پسر را نهی همی‌کرد از بسیار خوردن که سیری مردم را رنجور کند گفت ای پدر گرسنگی خلق را بکشد نشنیده‌ای که ظریفان گفته‌اند به سیری مردن به که گرسنگی بردن.

گفت اندازه نگهدار، کُلوا وَ اشرَبوا وَ لا تُسْرِفوا

نه چندان بخور کز دهانت بر آید

نه چندان که از ضعف ، جانت برآید

با آن که در وجود طعامست عیش نفس

رنچ آورد طعام که بیش از قدر بود

گر گل شکر خوری به تکلف زیان کند

ور نان خشک دیر خوری گل شکر بود

معده چو کج گشت و شکم درد خاست

سود ندارد همه اسباب راست

رنجوری را گفتند دلت چه خواهد گفت آنکه دلم چیزی نخواهد

معده چو کج گشت و شکم درد خاست

سود ندارد همه اسباب راست

 
 
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها