حکایت شمارهٔ ۴۲
شنبه 15 خرداد 1395 10:18 AM
لبش نه انبانست
دل در کسی مبند که دل بسته تو نیست
پیرمردی لطیف در بغداد
دخترک را به کفشدوزی داد
بامدادان پدر چنان دیدش
پیش داماد رفت و پرسیدش
نگفتم این گفتار
هزل بگذار و جدّ ازو بردار