0

گلستان سعدی

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

حکایت شمارهٔ ۳۸
شنبه 15 خرداد 1395  10:14 AM

یکی بر سر راهی مست خفته بود و زمام اختیار از دست رفته عابدی بر وی گذر کرد و در آن حالت مستقبح او نظر کرد جوان از خواب مستی سر بر آورد و گفت

اذا مَرّوا بِاللغو مَرّوا کراماً . .

اگر من ناجوانمردم به کردار

تو بر من چون جوانمردان گذر کن

دریای فراوان نشود تیره به سنگ

عارف که برنجد تنک آب است هنوز

ای برادر چو خاک خواهی شد

خاک شو پیش از آن که خاک شوی

 
 
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها