0

غزلیات منصور حلاج

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:غزلیات منصور حلاج
یک شنبه 26 اردیبهشت 1395  8:48 PM

اي باد صبحدم گذري کن بکوي دوست
وز من ببر سلام و تحيت بسوي دوست
رخ بر درش نهاده بگو از زبان من
کاشفته گشت حال دلم همچو موي دوست
گر دست حادثات ز پايم در افکند
باشد هنوز در سر من آرزوي دوست
قربان اگر کنند به تيغ جفا مرا
بدکيشم ار روم ز سر جستجوي دوست
دشمن بگفتگوي من افتاده است و من
آن نيستم که ترک کنم گفتگوي دوست
صد بار مردم از غم و بازم حيات داد
همچون مسيح باد سحرگه ببوي دوست
اين دولتم بس است که غايب نميشود
يکدم ز پيش ديده من نقش روي دوست
يارب بود که بار دگر چشم تيره ام
روشن شود ز پرتو روي نکوي دوست
داني که کحل چشم حسين شکسته چيست
گردي که باد صبح رساند ز کوي دوست
 

 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها