پاسخ به:غزلیات طبیب اصفهانی
شنبه 25 اردیبهشت 1395 4:37 PM
مسکینی و غریبی از حد گذشت ما را
بر ما اگر ببخشی وقتست وقت یارا
چون ریختی به خواری خون مرا بزاری
بر تربتم گذاری کافی ست خون بها را
شه خفته و به درگاه خلقی ز داد خواهان
غفلت ز دادخواهی خود چیست پادشا را
چون رحمت تو گردد افزون ز عذرخواهی
هر چند بی گناهم عذر آورم خطا را
محمل نشین ناقه، ای ساربان بگو کیست
کز ناله می چکد خون در کاروان درا را
از درد خود گشایم کی لب بر مسیحا
هم درد تو فرستی هم تو دهی دوا را
هر چند ما خموشیم ای چرخ بی مروت
حدی بود ستم را ، اندازه ای جفا را
بیگانه ز آشنایان گر گشته ام عجب نیست
بسیار آزمودم یاران آشنا را
ما و طبیب تا چند مخمور در خرابات
اعطوا لنا حمیا یا ایها السکارا