پاسخ به:غزلیات طبیب اصفهانی
شنبه 25 اردیبهشت 1395 4:36 PM
درماندگی خود به که گویم خدا را
سلطان ندهد گوش به فریاد گدا را
گویند که هر تیره شبی را سحری هست
گویا سحری نیست شب تیره ما را
گل در قدمت باد صبا ریزد و ترسم
کز برگ گل آسیب رسد آن کف پا را
از شرط وفا نیست چو آزردن عاشق
زین پس مکن خون به دلم شرط وفا را
با حسن تو حسن دگران را چه نمایش
کی در بر خورشید بود جلوه سها را
گفتی که چه شد حال طبیب از ستم ما
عمریست که در هجر تو جان داد نگارا