پاسخ به:غزلیات طبیب اصفهانی
شنبه 25 اردیبهشت 1395 4:36 PM
ز چشم خونفشان خویش دارم چشم از آن امشب
که از اشکم روان سازد به کویش کاروان امشب
مگر در بزم ما آن آتشین رخسار می آید
که ما را همچو شمع افتاده است آتش به جان امشب
به عزم رقص در محفل کمر چون بست می گفتم
که یک عاشق نخواهد برد جانی از میان امشب
تپیدنهای دل از حد گذشت امید آن دارم
که تیر ناز او را سینه ام گردد نشان امشب
نباشد فرصت حرفی ز جوش گریه ام ورنه
شکایتها بسی دارم ز بخت سرگران امشب
عیان شد زنده رودی هر طرف از چشم گریانم
طبیب افتاده ای دیگر به فکر اصفهان امشب