پاسخ به:غزلیات طبیب اصفهانی
شنبه 25 اردیبهشت 1395 4:36 PM
از حال ما چه پرسی ای بی وفا که چونست
دارم دل خرابی از غصه ی تو خونست
از شغل می پرستی بازم مدار ناصح
چون عشق کامل افتاد همسایه ی جنونست
هرگز به دل ندارم کین از جفای دشمن
دردی در او نمانده این کاسه سرنگونست
دارد طبیب عشقی پیداست از سرشکش
از پرده ی دل آید اشکی که لاله گونست