پاسخ به:غزلیات حزین لاهیجی
شنبه 25 اردیبهشت 1395 1:24 PM
ز چابکدستی دل در کفم خارا زبون افتد
ز برق تیشۀ من آتشی در بیستون افتد
عنان برتافتم از کین گردون نالۀ خود را
نیالایم به خونش تیغ چون دشمن زبون افتد
گره تا میتوانی زد، بزن ای چرخ بر کارم
مبادا گوهر من در کف دنیای دون افتد
نفس در سینه من دست و پا گم کرده می گردد
چه باشد حال غواصّی که در دریای خون افتد؟
حزین اندیشه در کار تو حیران است دانا
نمی بایست دل دست و گریبان جنون افتد