0

اشعار نادر نادرپور

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار نادر نادرپور
شنبه 25 اردیبهشت 1395  12:57 PM

اگر روزی کسی از من بپرسد 
که دیگر قصدت از این زندگی چیست ؟
بدو گویم که چون می ترسم از مرگ
مرا راهی به غیر از زندگی نیست 
من آن دم چشم بر دنیا گشودم 
که بار زندگی بر دوش من بود 
چو بی دلخواه خویشم آفریدند 
مرا کی چاره ای جز زیستن بود ؟
من اینجا میهمانی ناشناسم 
که با ناآشنایانم سخن نیست 
بهر کس روی کردم ، دیدم آوخ
مرا از او خبر ،‌ او را ز من نیست 
حدیثم را کسی نشنید ، نشنید 
درونم را کسی نشناخت ،‌نشناخت 
بر این چنگی که نام زندگی داشت 
سرودم را کسی ننواخت ، ننواخت 
برونم کی خبر داد از درونم 
که آن خاموش و این آتشفشان بود 
نقابی داشتم بر چهره ، آرام 
که در پشتش چه طوفان ها نهان بود 
همه گفتند عیب از دیده ی تست 
جهان را به چه می بینی که زیباست 
ندانم راست است این گفته یا نه 
ولی دانم که عیب از هستی ماست 
چه سود از تابش این ماه و خورشید 
که چشمان مرا تابندگی نیست 
جهان را گر نظاط زندگی هست 
مرا دیگر نشاط زندگی نیست

 
 
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها