0

اشعار فروغ فرخزاد

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار فروغ فرخزاد
شنبه 25 اردیبهشت 1395  12:54 PM

تو را می خواهم و دانم که هرگز
 به کام دل در آغوشت نگیرم
تویی آن آسمان صاف و روشن
من این کنج قفس مرغی اسیرم
ز پشت میله های سرد تیره
نگاه حسرتم حیران بهرویت
در این فکرم که دستی پیش آید
و من ناگه گشایم پر به سویت
در این فکرم که در یک لحظه غفلت
 از این زندان خاموش پر بگیرم
به چشم مرد زندانبان بخندم
کنارت زندگی از سر بگیرم
در این فکرم من و دانم که هرگز
مرا یارای رفتن زین قفس نیست
اگر هم مرد زندانبان بخواهد
 دگر از بهر پروازم نفس نیست
ز پشت میله ها هر صبح روشن
 نگاه کودکی خندد به رویم
چو من سر می کنم آواز شادی
 لبش با بوسه می آید به سویم
 اگر ای آسمان خواهم که یک روز
 از این زندان خامش پر بگیرم
 به چشم کودک گریان چه گویم
ز من بگذر کهمن مرغی اسیرم
من آن شمعم که با سوز دل خویش
 فروزان می کنم ویرانه ای را
اگر خواهم که خاموشی گزینم
پریشان می کنم کاشانه ای را

 
 
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها