0

اشعار نیما یوشیج

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار نیما یوشیج
شنبه 25 اردیبهشت 1395  12:44 PM

در درون تنگنا، با کوره اش، آهنگر فرتوت
دست او بر پتک
و به فرمان عروقش دست
دائماً فریاد او این است، و این است فریاد تلاش او:
« ـــ کی به دست من
آهن من گرم خواهد شد
و من او را نرم خواهم دید؟
آهن سرسخت!
قد برآور، باز شو، از هم دوتا شو، با خیال من یکی تر زندگانی کن!»
 
زندگانی چه هوسناک است، چه شیرین!
چه برومندی دمی با زندگی آزاد بودن،
خواستن بی ترس، حرف از خواستن بی ترس گفتن، شاد بودن!
او به هنگامی که تا دشمن از او در بیم باشد
( آفریدگار شمشیری نخواهد بود چون)
و به هنگامی که از هیچ آفریدگار شمشیری نمی ترسد،
ز استغاثه های آنانی که در زنجیر زنگ آلوده ای را می دهد تعمیر...
 
بر سر آن ساخته کاو راست در دست،
می گذارد او ( آن آهنگر)
دست مردم را به جای دست های خود.
 
او به آنان، دست، با این شیوه خواهد داد.
ساخته ناساخته،یا ساخته ی کوچک،
او، به دست کارهای بس بزرگ ابزار می بخشد.
او، جهان زندگی را می دهد پرداخت!

 
 
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها