پاسخ به:داستان حضرت ابراهیم
شنبه 29 خرداد 1395 1:02 PM
داستان حضرت ابراهیم 4
تولد ابراهيم در درون غار
شب و روز همچنان مى گذشت، هفته ها و ماهها به دنبال هم گذر مى كرد، و به همين ترتيب ولادت ابراهيم نزديك مى شد، مادر قوى دل و شجاع ابراهيم همواره در اين فكر بود كه هنگام زايمان كجا رود، و چگونه فرزندش را از گزند جلادان حفظ نمايد؟
مادر ابراهيم تصميم گرفت، از شهر بيرون برود، و در كنار كوهى، غارى را پيدا كند و در آن جا دور از ديد مردم، شاهد تولد نوزادش باشد.
همين تصميم اجرا شد، مادر با كمال مراقبت از شهر خارج گرديد، و خود را به غارى رسانيد، و در آن جا درد زايمان به او دست داد، طولى نكشيد كه ابراهيم در همانجا ديده به جهان گشود.
در اين هنگام مادر نگران بود كه آيا كودكش را در غار بگذارد يا به شهر بياورد، سرانجام براى حفظ او تصميم گرفت او را در پارچه اى پيچيده در درون همان غار بگذارد، و هر چند وقتى به سراغ او رود و به او شير دهد.
مادر او را در ميان غار گذاشت و براى حفظ او از گزند جانوران، درِ غار را سنگچين كرد، و به شهر بازگشت، از آن پس مادر هر چند روزى يكبار مخفيانه و گاهى شبانه خود را به غار رسانده و از پسرش ديدار مى نمود، مى رفت تا به او شير بدهد، ولى مى ديد به لطف خدا، او انگشت بزرگ دستش را به دهان نهاده، و به جاى پستان مادر از آن شير جارى است... .
به اين ترتيب؛ اين مادر و پسر، در آن دوران وحشتناك با تحمل مشقتها و رنج هاى گوناگون، با مقاومت بى نظير، ماهها و سالها به زندگى چريكى خود ادامه دادند، و حاضر نشدند كه تسليم زورگويى هاى حكومت ستمگر نمرود گردند، تا آن كه سيزده سال از عمر ابراهيم گذشت.
ادامــــــــــہ دارد....