0

مصیبت نامه عطار

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:مصیبت نامه عطار
دوشنبه 13 اردیبهشت 1395  6:14 PM

عاشقی میمرد چون دل زنده داشت

لاجرم چون گل لبی پرخنده داشت

سایلی گفتش که این خنده ز چیست

خاصه در وقتی که میباید گریست

گفت با معشوق خود چون عاشقم

میزنم یک دم که صبحی صادقم

صبح را خنده صواب آید صواب

کو درون سینه دارد آفتاب

گرچه من خورشید دارم در میان

بر طبق ننهادهام چون آسمان

آفتابی هر که را در جان بود

گر بخندد همچو صبح آسان بود

من که روزم آمد و شب در گذشت

یارم آمد رب و یارب درگذشت

گر کنم شادی و گر خندم رواست

گر گشایم لب و گر بندم رواست

چون شود خورشید عزت آشکار

هشت جنت گردد آنجا ذره وار

بی جهت چندانکه بینی پیش و پس

از همه سوئی یکی بینی و بس

جمله او بینی چو دایم جمله اوست

نیست در هر دو جهان بیرون ز دوست

 
 
 
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها