0

مهدویت یک فلسفه بزرگ جهانی است

 
nazaninfatemeh
nazaninfatemeh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : خرداد 1389 
تعداد پست ها : 81124
محل سکونت : تهران

مهدویت یک فلسفه بزرگ جهانی است
دوشنبه 13 اردیبهشت 1395  11:12 AM

مهدویت یک فلسفه بزرگ جهانی است

به گزارش گروه مهدویت خبرگزاری شبستان، دوازدهم‌ ارديبهشت‌ يادآور از دست‌ دادن‌ عالمي‌ وارسته، مجاهدي‌خستگي‌ناپذير، عارفي‌ واصل‌، فقيهي‌ توانمند، مفسري‌ بزرگ‌ و انديشمندي‌ است‌ كه‌ با شهادت‌ خود جهان‌ اسلام‌ را داغ‌دار کرد.  حكيم‌ فرزانه‌اي‌ كه عمر شريف‌ و ارزنده ی‌ خود را در راه‌ اهداف‌ مقدس‌ اسلام‌ صرف‌ كرد و با كج‌روي‌ها و انحرافات‌ مبارزه‌اي‌ سرسختانه‌ داشت. شخصيتي‌ كه‌ در اسلام‌شناسي‌ و فنون‌ مختلف‌ اسلام‌ و قرآن‌ كم‌ نظير بود. و به‌ فرموده‌ امام‌ راحل‌- اعلي‌ اللّه‌ مقام‌الشريف‌- در اسلام‌ عزيز به‌ شهادت‌ اين‌ فرزند برومند و عالم‌ جاودان ‌ثلمه‌اي‌ وارد شد كه‌ هيچ‌ چيز، جايگزين‌ آن‌ نيست.

از ويژگي‌هاي‌ مهم ‌استاد شهيد مرتضي‌ مطهري‌ - قدس‌ سره‌ - به‌ بيان‌ اسوه‌ و مقتداي‌ او يعني‌ امام‌ راحل‌ - قدس‌ سره‌ - اين‌ بود كه با قلمي‌ روان‌ و فكري‌ توانا در تحليل ‌مسايل‌ اسلامي‌ و توضيح‌ حقايق‌ فلسفي‌ با زبان‌ مردم‌ و بي‌قلق‌ و اضطراب‌ به ‌تعليم‌ و تربيت‌ جامعه‌ پرداخت‌ و آثار قلم‌ و زبان‌ او بي‌استثنا آموزنده‌ وروانبخش‌ است.

يكي‌ از موضوعات‌ مهم‌ و اساسي‌ اسلام‌ تفكر و انديشه ‌مهدويت‌ است. اين‌ موضوع‌ مورد عنايت‌ و توجه‌ خاص‌ اين‌ متفكر انديشمند قرار گرفته‌ و با نگاهي‌ نو، شگرف، عميق‌ و عالمانه‌ وارد اين‌ عرصه‌ شده‌ است‌ و درمناسبت‌هاي‌ گوناگون‌ آن‌ را از زواياي‌ مختلف‌ مورد بحث‌ قرار داده‌ است.

اين‌انديشه‌ كه‌ با نويد قرآن درباره‌ غلبه‌ قطعي‌ صالحان‌ و متقيان، كوتاه‌ شدن‌ دست‌ تبهكاران‌ و جباران‌ براي‌ هميشه‌ و آينده‌اي‌ درخشان‌ و سعادتمندانه‌ براي‌ بشريت، در ميان‌ امت‌ اسلام‌ پديد آمد، پيوسته‌ مورد توجه‌ آنان‌ بود؛ به‌ گونه‌اي‌ كه‌پيش‌ از تولد حضرت‌ مهدي(ع) ده‌ها كتاب‌ در اين‌ زمينه‌ نوشته‌ شده‌ و اصحاب‌ پيوسته‌ با سؤ‌الاتي‌ مثل‌ متي‌ الفرج؟و مانند آن؛ از تحقق‌ و ويژگي‌هاي‌ اين‌ مژده‌ آسماني‌ پرس‌ و جو مي‌كردند.

آن‌ چه‌ فرا روي‌ شماست، بخشي‌ از مباحثي‌ است‌ كه‌ توسط‌ شهيد والامقام‌ مرتضي‌ مطهري‌ - قدس‌ سره‌ - درباره‌ موضوع‌ مهدويت‌در نوشته ها و سخنراني هاي ايشان مطرح‌ شده‌ است. با اين‌ كه‌ اين‌ مباحث‌ سال‌ها پيش‌ مطرح‌شده‌اند، ولي‌ بسيار گويا، سودمند و نو است‌.

اين‌ انديشه‌ بيش‌ از هر چيز مشتمل‌ بر عنصر خوشبيني‌ نسبت‌ به‌جريان‌ كلي‌ نظام‌ طبيعت‌ و سير تكاملي‌ تاريخ‌ و اطمينان‌ به‌ آينده‌ و طرد عنصر بدبيني‌ نسبت‌ به‌ پايان‌ كار بشر است‌ كه‌ طبق‌ بسياري‌ از نظريه‌ها و فرضيه‌ها فوق‌ العاده‌ تاريك‌ و ابتر است.

راسل‌ در كتاب‌ اميدهاي‌ نو مي‌گويد: امروز ديگر غالب‌ دانشمندان‌ اميدشان‌ را از بشريت‌ قطع‌ كرده‌ و معتقدند كه‌ علم‌ به‌جايي‌ رسيده‌ است‌ كه‌ عن‌ قريب‌ بشر به‌ دست‌ علم‌ نابود خواهد شد و مي‌گويد: يكي‌ از اين‌ افراد انيشتين‌ است.‌ او معتقد است‌ بشر با گوري‌ كه‌ به‌ دست‌ خود كنده‌ است‌ يك‌ گام‌ بيشتر فاصله‌ ندارد!

امّا ما مسلمين‌ خوش وقتيم‌ كه‌ بر خلاف‌ اين‌ همه‌ بدبيني‌ها كه‌ در دنياي‌ غرب‌ براي‌ بشريت‌ به‌ وجود آمده‌ ما به‌ آينده ‌بشريت‌ خوشبين‌ هستيم. كه‌ يك‌ حكومت‌ عادل‌ جهاني‌ بر مبناي‌ ايمان، خداپرستي‌ وخداشناسي‌ و بر مبناي‌ حكومت‌ قران‌ به‌ وجود مي‌آيد.

به‌ راستي‌ آيا اين‌ پيشرفت‌ شگفت‌انگيز صنعت‌ و تكنولوژي‌ توانسته‌ است‌ به‌ تمام‌ خواسته‌هاي‌ جسمي،روحي، فردي‌ و اجتماعي‌ بشر پاسخ‌ كافي‌ بدهد و آرامش‌ و سعادت‌ را براي‌ او به ‌ارمغان‌ آورد و او را از ماوراي‌ طبيعت‌ و امدادهاي‌ غيبي، بي‌نياز كند؟ ايشان‌ در كتاب‌ امدادهاي‌ غيبي‌ به‌ نقد اين‌ تفكر مي‌پردازد و مي‌نويسد:

اين‌ خيال،خيال‌ باطلي‌ است. خطراتي‌ كه‌ به‌ اصطلاح‌ در عصر علم‌ و دانش‌ براي‌ بشريت‌ است‌از خطرات‌ عصرهاي‌ پيشين‌ بيش‌تر و عظيم‌تر است... و اين‌ پيشرفت‌ علمي، او رامغرورتر و غرايز حيواني‌ او را افروخته‌تر نموده‌ است‌ و به‌ همين‌ جهت‌ خود علم‌ وفنّ، امروز به‌ صورت‌ بزرگ‌ترين‌ دشمن‌ بشر در آمده‌ است.

وضعيت‌ آينده‌ بشريت ‌مسئله‌اي‌ است‌ كه‌ سال‌هاست‌ فكر بشر را به‌ طور جدي‌ به‌ خود مشغول‌ كرده‌ است. ظلم‌ فراگير و بي‌عدالتي‌ مسابقه‌ تسليحاتي‌ با توليد روزافزون‌ سلاح‌هاي‌ مرگباراتمي، هسته‌اي، ميكروبي، شيميايي‌ و... آينده‌ را در هاله‌اي‌ از ابهام‌ فرو برده ‌و يأ‌س‌ و نااميدي‌ جامعه‌ جهاني‌ را در بر گرفته‌ است. با اين‌ كه‌ نظريه‌هاي ‌متفاوت‌ و نااميد كننده‌اي‌ از طرف‌ نظريه‌ پردازان‌ مطرح‌ مي‌گردد، ولي‌ اسلام‌ ازهمان‌ ابتدا با قاطعيت‌ تمام، به‌ عنوان‌ وعده‌اي‌ الهي‌ از آينده‌اي‌ بسيار روشن ‌و درخشان‌ خبر مي‌دهد كه‌ با تكامل‌ فكري‌ وعقلي‌ بشر، جامعه‌اي‌ كامل‌ و پاك‌ به‌نام‌ «جامعه‌ مهدوي» در ابعاد جهاني‌ تشكيل‌ خواهد شد. جامعه‌اي‌ كه‌ در آن‌ از ستم‌ و جنگ‌ و ستيز هيچ‌ اثري‌ نخواهد بود و عصر زندگي‌ واقعي‌ بشر در آن‌ زمان ‌رقم‌ مي‌خورد.

مشخصه‌ها و ويژگي‌هاي‌ جامعه‌ مهدوي‌

اين‌ عالم‌ وارسته‌ بابهره‌ گرفتن‌ از آيات‌ و روايات‌ در بحث‌ عدل‌ كلّي‌ در ابتدا به‌ قطعيت‌ آن‌اشاره‌ مي‌كند و مي‌فرمايد:

از قرآن‌ مجيد استفاده‌ مي‌شود كه‌ همه‌ پيامبران‌الهي‌ - صلوات‌ اللّه‌ عليهم‌ اجمعين‌ - كه‌ از طرف‌ خداي‌ متعال‌ مبعوث‌ شده‌اند، براي‌ دو هدف‌ اساسي‌ بوده‌ است:

1. برقراري‌ ارتباط‌ صحيح‌ ميان‌ بنده‌ و خالق ‌يعني‌ توحيد كه‌ در كلمه «لااله‌ الا اللّه » خلاصه‌ مي‌شود.

2. برقراري‌ روابط‌ حسنه‌ و صالحه‌ ميان‌ افراد بشر بر اساس‌ عدالت‌ و صلح‌ و صفا و تعاون‌ واحساس‌ و عاطفه‌ و خدمت‌ بنابراين، مسئله‌ برقراري‌ عدالت‌ آن‌ هم‌ با مقياس‌بشريت‌ هدف‌ اصلي‌ و عمومي‌ همه‌ انبيا(ع) بوده‌ است‌ و مسئله‌ عدالت‌ يك‌ آرزو وخيال‌ نيست‌ يك‌ واقعيتي‌ است‌ كه‌ دنيا به‌ سوي‌ آن‌ پيش‌ مي‌رود يعني‌ سنت‌ الهي‌است‌ و خدا عدالت‌ را در نهايت‌ امر، بر دنيا حاكم‌ خواهد نمود.

سپس‌ با بهره‌گرفتن‌ از روايات‌ به‌ ترسيم‌ «جامعه‌ مهدوي» مي‌پردازد و مي‌نويسد:

رسول‌گرامي‌ اسلام (ص) مي‌فرمايد: المهدي‌ يُبعثُ علي‌ اختلافٍ من‌ الناس‌ والزلازل؛ مهدي(ع) در يك‌ شرايطي‌ مي‌آيد كه‌ اختلاف‌ در ميان‌ بشر شديد و زلزله‌ها برقرار است (مقصود زلزله‌هاي‌ ناشي‌ از مواد زير زمين‌ نيست) اصلاً زمين‌ به‌دست‌ بشر تكان‌ مي‌خورد و خطر بشريت‌ را تهديد مي‌كند كه‌ زمين‌ نيست‌ و نابود شود. «فيملا الارض‌ قسطاً و عدلاً كما ملئت‌ ظلماً و جوراً؛ بعد از آن‌ كه‌ پيمانه‌ظلم‌ و جور پر شد دنيا را پر از عدل‌ و داد مي‌كند.»

«يرضي‌ عنه‌ ساكن‌ السماء و ساكن‌ الارض؛ از او هم‌ خداي‌ آسمان‌ راضي‌ است‌ و هم‌ خلق‌ آسمان‌ و مردم‌ روي‌ زمين » بعد فرمود: « یُقَسٍّم‌ المال‌ صِحاحاً؛ ثروت‌ را به‌ طورعادلانه‌ و بالسويه‌ تقسيم‌ مي‌نمايد»  و «يملا‌ قلوب‌ امه` محمد غِني ًو يَسعُهم‌ عدلُه، خداوند متعال‌ دل‌ امت‌ اسلام‌ را مملوّ از غنا مي‌كند» ؛ يعني‌ خيال‌ نكن‌ غنا و ثروت، تنها همان‌ ثروت‌ مادّي‌ است. دل‌ها غني‌ مي‌شود فقرها و نيازها و حقارت‌ها و بيچارگي‌ها و كينه‌ها و حسادت‌ها همه‌ از دل‌ها بيرون‌ كشيده‌مي‌شود.

سپس‌ ايشان‌ وضعيت‌ قبل‌ از ظهور و بعد از ظهور را در بيان‌ حضرت‌علي(ع) دنبال‌ مي‌كند.

وضعيت‌ قبل‌ از ظهور

اميرالمؤ‌منين(ع) در نهج‌البلاغه‌ مي‌فرمايد: حتي‌ تقوم‌ الحرب‌ بكم‌ علي‌ ساقٍ بادياً نواجذها مملؤه`ٌاخلافُها حُلواً رضاعُها علقماً عاقبتُها پيش‌ بيني‌ مي‌كند كه‌ قبل‌از ظهور حضرت‌ مهدي(ع) آشوب‌ عجيب‌ و جنگ‌هاي‌ بسيار مهيب‌ و خطرناكي‌ در دنياهست‌ و م مي‌فرمايد: جنگ‌ روي‌ پاي‌ خودش‌ مي‌ايستد، دندان‌هاي‌ خویش‌ را نشان‌مي‌دهد. مانند درنده‌اي‌ كه‌ دندان‌ نشان‌ مي‌دهد، شير پستان‌ خویش‌ را نشان‌مي‌دهد؛ يعني‌ آن‌ ستيزه‌ جويان‌ و آتش‌ افروزان‌ جنگ‌ نگاه‌ مي‌كنند مي‌بينند اين‌ پستان‌ جنگ‌ خوب‌ شير مي‌دهد يعني‌ به‌ نفع شان‌ كارمي‌كند، اما نمي‌دانند كه‌ عاقبت‌ اين‌ جنگ‌ به‌ ضرر خودشان‌ است. «حلواً رضاعُها؛ دوشيدنش‌ خيلي‌ شيرين‌است» اما «علقماً عاقبتُها، عاقبتش‌ فوق‌ العاده‌ تلخ‌ است». «اَلا و في‌ غدٍ وسياتي‌ غدٌ بما لاتعرفون، بدانيد كه‌ فردا آبستن‌ چيزهايي‌ است‌ كه‌هيچ‌ پيش‌بيني‌ نمي‌كنيد، ولي‌ بدانيد هست‌ و فردا با خود خواهدآورد».

وضعيت‌ بعد از ظهور

«ياخذ الوالي‌ من‌ غيرها عمالها علي‌ مساوي‌اعمالها»؛ اول‌ كاري‌ كه‌ آن‌ والي‌ الهي‌ مي‌كند اين‌ است‌ كه‌ عُمّال‌ وحُكّام‌ را يك‌يك‌ مي‌گيرد، اعوان‌ خودش‌ را اصلاح‌ مي‌كند و دنيا اصلاح‌ مي‌شود؛ «و تُخرِج‌ له‌ الارضُ افاليذَ كبدها»؛ زمين‌ پاره‌هاي‌ جگر خود را بيرون‌مي‌دهد؛ يعني‌ زمين‌ هر موهبتي‌ كه‌ در خودش‌ دارد از هر معدني‌ و استعدادي‌ كه‌ شما تصور بكنيد را بيرون‌ مي‌دهد. هر چه‌ تا امروز مضايقه‌ نموده‌ بيرون‌مي‌دهد. «و تُلقي‌ اليه‌ سِلماً مقاليدها»؛ زمين‌ مي‌آيد مثل‌ يك‌ غلام‌ در حالي ‌كه‌ تسليم‌ است‌ كليدهاي‌ خودش‌ را در اختيار او قرار مي‌دهد؛ يعني‌ ديگر سرّي‌ در طبيعت‌ نمي‌ماند مگر اين‌ كه‌ به‌ دست‌ او كشف‌ مي‌شود. «فيُريكم‌ كيف‌ عدل‌ السيره»؛ آن‌ وقت‌ او به‌ شما نشان‌ خواهد داد كه‌ عدالت‌ واقعي‌ يعني‌ چه؟ نشان‌ خواهد داد كه‌ اين‌ همه‌ كه‌ دم‌ از اعلاميه‌ حقوق‌ بشر و آزادي‌ مي‌زنند همه‌اش‌ دروغ‌ است. اين‌ همه‌ كه‌ دم‌ از صلح‌ مي‌زنند همه‌اش‌ دروغ‌ و نفاق‌ و جوفروشي‌ و گندم‌ نمايي‌ بود. «يُحيي‌ ميّت‌ الكتاب‌ والسنه`»؛ قوانين‌ كتاب‌ وسنت‌ را كه‌ متروك‌ مانده‌ و به‌ حسب‌ ظاهر مرده‌ و از ميان‌ رفته‌ است‌ را زنده‌خواهد كرد و نيز فرمود: «اذا قام‌ القائم‌ حكم‌ بالعدل» اصلاً حضرت‌ يك‌لقبي‌ دارد مخصوص‌ به‌ خود كه‌ از مفهوم‌ قيام‌ گرفته‌ شده‌ است‌ آن‌ كه‌ در جهان‌ قيام‌ مي‌كند «القائم». اصلاً ما حضرت‌ مهدي(ع) را با قيام‌ وعدالت ‌مي‌شناسيم.

«وارتفع‌ في‌ ايامه‌ الجور»؛ جور و ظلمي‌ ديگر در كار نيست. «و امنت‌ به‌ السُبُل»؛ همه‌ راه‌ها، راه‌هاي‌ زميني،‌ دريايي، هوايي‌ امن‌مي‌شود. چون‌ منشأ‌ اين‌ ناامني‌ها و ناراحتي‌ها بي‌عدالتي است، وقتي‌ كه‌ عدالت‌ برقرار شود چون‌ فطرت‌ بشر فطرت‌ عدالت‌ است؛ دليل‌ ندارد كه‌ ناامني‌ وجودداشته‌ باشد. «و اخرجت‌ الارض‌ بركاتها» ؛ و زمين‌ تمام‌ بركات‌ خودش‌ را بيرون‌مي‌آورد. «ولايجد الرجل‌ منكم‌ يومئذ موضعاً لصدقته‌ و برّه و هو قوله ‌تعالي‌ و العاقبه` للمتقين» آيا مي‌دانيد ناراحتي‌ مردم‌ آن‌ وقت، چيست؟ ناراحتي‌ مردم‌ فقط‌ اين‌ است‌ كه‌ اگر بخواهند يك‌ صدقه‌اي‌ بدهند و يك‌ كمكي‌ به‌كسي‌ بكنند يك‌ نفر (مستحق) پيدا نمي‌شود يك‌ فقير روي‌ زمين‌ پيدا نخواهدشد.

ضرورت‌ تحقق‌ چنين‌ جامعه‌اي‌

نكته‌ بسيار مهمي‌ كه‌ در انديشه‌ شهيدمطهري‌ درباره‌ مهدويت‌ درخشش‌ دارد، ضرورت‌ و قطعيت‌ تحقق‌ جامعه‌ مهدوي‌ از منظر حكمت‌ الهي‌ است. از ديدگاه‌ ايشان مهدويت‌ يك‌ فلسفه‌ بزرگ‌ جهاني‌ است؛ چون‌اسلام‌ يك‌ دين‌ جهاني‌ است؛ چون‌ تشيع‌ به‌ معناي‌ واقعي‌اش‌ يك‌ امر جهاني‌ است. وقتي‌ قرآن‌ مي‌فرمايد: «و لقد كتبنا في‌ الزبور من‌ بعد الذكر ان‌ الارض‌ يرثهاعبادي‌ الصالحون» صحبت‌ از زمين‌ است؛ نه‌ صحبت‌ از اين‌ منطقه‌ و آن‌ منطقه‌ واين‌ قوم‌ و آن‌ نژاد.

اولاً: اميدواري‌ به‌ آينده‌ است‌ كه‌ دنيا در آينده‌ نابود نمي‌شود زندگي‌ سعادتمندانه‌ بشر آن‌ است‌ كه‌ در آينده‌ است.

دوّم: آن‌دوره، دوره‌ عقل‌ و عدالت‌ است. شما مي‌بينيد يك‌ فرد سه‌ دوره‌ كلي‌ دارد: دوره‌ كودكانه‌ كه‌ دوره‌ بازي‌ و افكار كودكانه‌ است؛ دوره‌ جواني‌ كه‌ دوره‌ خشم‌ وشهوت‌ است‌ و دوره‌ عاقله‌ مردي‌ و پيري‌ كه‌ دوره‌ پختگي‌ و استفاده‌ از تجربيات، دوره‌ دور بودن‌ از احساسات‌ و دوره‌ حكومت‌ عقل‌ است.

اجتماع‌ بشري‌ نيز همين‌است؛ بايد سه‌ دوره‌ را طي‌ كند؛ يك‌ دوره، دوره‌ اساطير و افسانه‌ها و به‌ تعبيرقران‌ دوره‌ جاهليت. دوره‌ دوم، دوره‌ علم‌ است، ولي‌ علم‌ و جواني، دوره‌ حكومت‌خشم‌ و شهوت، محور گردش‌ زمان‌ ما يا خشم‌ است‌ يا شهوت. آيا دوره‌اي‌ نخواهد آمد كه‌ آن‌ دوره‌ حكومت، نه‌ حكومت‌ اساطير باشد و نه‌ حكومت‌ خشم‌ و شهوت؟ دوره‌اي ‌كه‌ واقعاً معرفت‌ و عدالت، صلح‌ و صفا و انسانيت‌ و معنويت، حكومت‌ كند؟ مگرمي‌شود كه‌ خداوند اين‌ عالم‌ را خلق‌ كرده‌ باشد و بشر را به‌ عنوان‌ اشرف‌ مخلوقات‌ آفريده‌ باشد، بعد بشر به دوره‌ بلوغ‌ خود نرسيده‌ يك‌ مرتبه‌ تمام‌ بشر را زيرورو كند!(14)

در اين‌ جا دو سؤ‌ال‌ مهم‌ و اساسي‌ وجود دارد كه‌ براي‌ تبيين ‌بحث‌ بايد جواب‌ متقن‌ و كافي‌ به‌ اين‌ دو سؤ‌ال‌ داده‌ شود:

 1. آيا قضاياي‌ تاريخي‌ قابل‌ پيش‌بيني‌ است؟ به‌ عبارت‌ ديگر آيا مي‌توان‌ آينده‌نگري‌ نمود ياصرفاً اطلاع‌ از آن‌ از مبدا‌ غيب‌ امكان‌ دارد؟

2. آيا سير حركت‌ و تحولات‌ كنوني‌ بشر به‌ سوي‌ تحقق‌ چنين‌ جامعه‌ عدالت‌ محور جهاني‌ پيش‌ مي‌رود يا امر به‌گونه‌ ديگري‌ است؟

قانونمندي‌ تاريخ‌

در پاسخ‌ سؤ‌ال‌ اول‌ بايد گفت: بحث‌ ازچيستي‌ تاريخ‌ يكي‌ از شاخه‌هاي‌ مهم‌ علم‌ تاريخ‌ است‌ كه‌ با عنوان‌ فلسفه ‌تاريخ‌ توسط‌ صاحب‌ نظران‌ مورد بحث‌ و بررسي‌ قرار گرفته‌ است. برخي‌ از تاريخ‌شناسان‌ جريان‌هاي‌ تاريخي‌ را يك‌ امور اتفاقي‌ و تصادفي‌ و طبعاً غيرقابل‌پيش‌بيني‌ مي‌دانند كه‌ تحت‌ هيچ‌ ضابطه‌اي‌ قرار نمي‌گيرد و با بررسي‌ تحولات‌ تاريخي‌ نمي‌توان‌ آينده‌ نگري‌ كرد.

در مقابل، نظريه‌ دقيق‌ و عميق‌ ديگري‌ است‌ كه‌ تاريخ‌ را كاملاً قانونمند مي‌داند؛ قواعد و ضوابطي‌ بر آن‌ حاكم‌ است‌ كه‌ با بررسي‌ سلسله‌ جريانات‌ و تحولات‌ تاريخي‌ مي‌توان‌ آينده‌ را ترسيم‌ نمود. يكي‌ از مباحثي‌ كه‌ بسيار عالمانه‌ و دقيق‌ و عميق‌ توسط‌ شهيد مرتضي‌مطهري‌ مورد بحث‌ قرار گرفته‌ است، بحث‌ قانونمندي‌ تاريخ‌ است.

ايشان‌ پس‌ ازطرح‌ بحث‌ چيستي‌ تاريخ‌ و جامعه‌ و نقل‌ ديدگاه‌هاي‌ گوناگون‌ و نقد آن‌ها، اين‌ديدگاه‌ كه‌ جامعه‌ به‌ نوبه‌ خود مستقل‌ از افراد، طبيعت‌ و شخصيت‌ دارد و داراي‌خصلت، سنت، قاعده‌ و ضابطه‌ مي‌باشد را مي‌پذيرد و گويد: تاريخ‌ آن‌ گاه‌ فلسفه ‌دارد و آن‌ گاه‌ تحت‌ ضابطه‌ و قاعده‌ در مي‌آيد و آن‌ گاه‌ موضوع‌ تفكر و مايه ‌تذكر و آيينه‌ عبرت‌ و قابل‌ درس‌ آموزي‌ است، كه‌ جامعه‌ از خود طبيعت‌ و شخصيت‌ داشته‌ باشد وگرنه‌ جز زندگي‌ افراد چيزي‌ وجود ندارد و اگر درس‌ و عبرتي‌ باشد درس‌هاي‌ فردي‌ از زندگي‌ افراد است‌ نه‌ درس‌هاي‌ جمعي‌ از زندگي‌ اقوام‌ وملل.

او سپس‌ به‌ اثبات‌ اين‌ ديدگاه‌ از منظر قرآن‌ مجيد پرداخته‌ و مي‌گويدقرآن‌ كريم‌ لااقل‌ در بخشي‌ از عبرت‌ آموزي‌هاي‌ خود، زندگي‌ اقوام‌ و امت‌ها را به‌ عنوان‌ مايه‌ تنبّه‌ براي‌ اقوام‌ ديگر مطرح‌ مي‌كند. قرآن‌ مكرر در تعبيرات‌ خود موضوع‌ حيات‌ و مدت‌ و اجل‌ اقوام‌ و امت‌ها را طرح‌ كرده‌است.

مثلاً مي‌گويد: «و لكل‌ امه` اجل‌ فاذا جاء اجلهم‌ لايستأ‌خرون‌ ساعه` ولايستقدمون» زندگي‌ هر امتي‌ را پاياني‌ است، پس‌ هرگاه‌ پايان‌ عمرشان‌ فرا رسد نه‌ ساعتي‌ ديرتر بپايند و نه‌ ساعتي‌ زودتر فاني‌ شوند.

قرآن‌ كريم‌ اين‌ گمان‌ را كه‌ اراده‌اي‌ گزافكار و مشيّتي‌ بي‌قاعده‌ و بي‌حساب‌ سرنوشت‌هاي ‌تاريخي‌ را دگرگون‌ مي‌سازد به‌ شدت‌ نفي‌ مي‌كند و تصريح‌ مي‌نمايد كه‌ قاعده‌اي ‌ثابت‌ و تغييرناپذير بر سرنوشتهاي‌ اقوام‌ حاكم‌ است.

و مردم‌ مي‌توانند بااستفاده‌ از سنن‌ جاريه‌ الهي‌ در تاريخ، سرنوشت‌ خويش‌ را نيك‌ يا بد بگردانند از اين‌ رو، در عين‌ آن‌ كه‌ تاريخ‌ با يك‌ سلسله‌ نواميس‌ قطعي‌ و لايتخلف‌ اداره ‌مي‌شود، نقش‌ انسان‌ و آزادي‌ و اختيار او به‌ هيچ‌ وجه‌ محو نمي‌گردد.

تكامل‌تاريخ‌ و جامعه‌ واحد جهاني‌

درباره‌ سؤ‌ال‌ دوم؛ يعني‌ ترسيم‌ جهت‌ و مسير تحولات‌ جهاني‌ كه‌ وابسته‌ به‌ سؤ‌ال‌ اول‌ است، ايشان‌ اين‌ بحث‌ را با عنوان‌ تكامل‌ تاريخ‌ و سير آن‌ به‌ سوي‌ تحقق‌ جامعه‌ واحد جهاني‌ مطرح‌ مي‌كند و مي‌فرمايد: بديهي‌ است‌ بنا بر نظريه‌ اصالت‌ فطرت‌ و اين‌ كه‌ وجود اجتماعي‌ انسان‌ و زندگي‌ اجتماعي‌ او و بالا‌خره‌ روحي‌ جمعي‌ جامعه‌ وسيله‌اي‌ است‌ كه‌ فطرت‌ نوع‌ انسان‌ براي‌ وصول‌ به‌ كمال‌ نهايي‌ خود انتخاب‌ كرده‌ است.

بايد گفت‌ جامعه‌ها و تمدن‌ها و فرهنگ‌ها به‌ سوي‌ يگانه‌ شدن، متحدالشكل‌ شدن‌ و درنهايت‌ امر، در يكديگر ادغام‌ شدن‌ سير مي‌كنند و آينده‌ جوامع‌ انساني‌ جامعه‌ جهاني‌ واحدِ تكامل‌ يافته‌اي‌ است‌ كه‌ در آن‌ همه‌ ارزش‌هاي‌ امكاني‌ انسانيت ‌به‌ فعليت‌ مي‌رسد. و انسان‌ به‌ كمال‌ حقيقي‌ و سعادت‌ واقعي‌ خود و بالا‌خره‌انسانيت‌ اصيل‌ خود خواهد رسيد. از نظر قرآن‌ اين‌ مطلب‌ مسلم‌ است‌ كه‌ حكومت‌نهايي، حكومت‌ حق‌ و نابود شدن‌ يكسره‌ باطل‌ است‌ و عاقبت‌ از تقوا و متقيان‌است.

سپس، از سخن‌ استاد خود مرحوم‌ علامه‌ طباطبايي‌ - قدس‌ سره‌ - بهره‌ مي‌گيرد كه‌ در تفسير گرانسنگ‌ الميزان‌ اين‌ چنين‌ مي‌نگاردكاوش‌ عميق‌ در احوال‌ كاينات‌ نشان‌ مي‌دهد كه‌ كه‌ انسان‌ نيز به‌ عنوان‌ جزيي‌ از كائنات‌ درآينده‌ به‌ غايت‌ و كمال‌ خود خواهد رسيد. آن‌ چه‌ كه‌ در قرآان‌ آمده‌ است‌ كه ‌استقرار اسلام‌ در جهان‌ امري‌ شدني‌ و لابدّ منه‌ است‌ تعبير ديگري‌ است، از اين‌مطلب‌ كه‌ انسان‌ به‌ كمال‌ تام‌ خود خواهد رسيد.

قران‌ آن‌ جا كه‌ مي‌فرمايد: «من‌ يرتدّ منكم‌ عن‌ دينه‌ فسوف‌ يأ‌تي‌ اللّه‌ بقومٍ يحبهم‌ و يحبونه» ؛ يعني‌فرضاً شما از دين‌ برگرديد، خداوند متعال‌ قوم‌ ديگر را به‌ جاي‌ شما براي‌ ابلاغ‌ اين‌ دين‌ به‌ بشريت‌ و مستقر ساختن‌ اين‌ دين‌ خواهد آورد - در حقيقت‌ مي‌خواهدضرورت‌ خلقت‌ و پايان‌ كار انسان‌ را بيان‌ نمايد.

 

 

یادداشت از حجت الاسلام محمود اباذری، کارشناس مرکز تخصصی مهدویت حوزه

ادامه دارد...

 

از همه دل بریده ام،دلم اسیر یک نگاست،تمام آرزوی من زیارت امام رضـــــــــاست

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها