0

اسرارنامه عطار

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اسرارنامه عطار
دوشنبه 13 اردیبهشت 1395  1:25 AM

مگر آن گربه در بریانی آویخت

ربود از سفره بریانی و بگریخت

یکی شد تا ز پیشش ره بگیرد

مگر آن گربه را ناگه بگیرد

عزیزی آن بدید از دور ناگاه

که می‌زد گربه را آن مرد در راه

بدو گفت ای ز دل رفته قرارت

بیفتادست با این گربه کارت

تو آن سگ را زن ای سگ طبع ناساز

که بریانی ستاند گربه را باز

زهی خوش با سگی تازی نشسته

بپیش سگ بدمسازی نشسته

بپیش سگ بسوزن دادن آیند

چو سوزن داده شد تیغ آزمایند

بکار سگ بسی گردی تو شیری

هنوز این سگ نیاوردست سیری

تو سگ را بند کن روزی نهاست

که گردن بستهٔ با سگ گشادست

فرو ماندی همی چون مبتلایی

که چون قوتی بدست آری ز جایی

تو بر رزاق ایمن باش آخر

صبوری ورز وساکن باش آخر

ز کافر می‌نگیرد رزق خود باز

کجا گیرد ز مرد پر خرد باز

 
 
 
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها