0

اسرارنامه عطار

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اسرارنامه عطار
دوشنبه 13 اردیبهشت 1395  1:24 AM

درآمد آن فقیر از خانقاهی

نهاده بر سر از ژنده کلاهی

یکی گفتش بطیبت ای خردمند

کلاه ار می‌فروشی قیمتش چند

جواب این بود آن درویش دین را

بکل کون نفروشم من این را

بسی خلقم خریدار کلاه‌اند

بکل کون از من می بخواهند

بنفروشم که دانم بهتر ارزد

که یک نخ زو دو گیتی گوهر ارزد

چه دانی تو که من در سر چه دارم

چو من خود بی سرم افسر چه دارم

دلا بیدار شو گر هست دردیت

که ناوردند بهر خواب و خوردیت

گرفتم جملهٔ عالم بخوردی

ندانی جستن از مردن بمردی

ترا تا کی ز تو ای آفت خویش

تویی آفت تو هم برخیز از پیش

بگو تا کی ز بی شرمی و شوخی

چه سنگین دل کسی، کویی کلوخی

بکن هرچت همی باید کژ و راست

اگر این را نخواهد بود واخواست

اگر چون خاک ره زر خواهدت بود

ز خاک راه بستر خواهد بود

ترا چرخ فلک در چرخه انداخت

که بر یک جو زرت صد نرخه انداخت

 
 
 
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها