اندر صفت مرائی و قرّاء و سالوس گوید
شنبه 11 اردیبهشت 1395 9:35 PM
خلق را زیر گنبد دوّار
دیدهها کور و دیدنی بسیار
هرکه از خواندنی کرانه کند
اوستادش به موش خانه کند
نیست اندر جهان نکو نفسی
نه بسی ماند چرخ را نه کسی
خواجه لاحول گوی در کویت
زان بماندست تا کَند مویت
اندرین کارگاه بومرّه
تو به لاحولشان مشو غرّه
کاندرین روزگار پر تلبیس
نان ز لاحول میخورد ابلیس
تو چنانی به حیلت و تلبیس
کز تو اعراض میکند ابلیس
هرکه در خود زد از فضولی رای
دست ازو شست شرع بار خدای
ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیلهسین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.