0

حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه سنایی غزنوی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

اندر صفت مرید
شنبه 11 اردیبهشت 1395  8:36 PM

لب چو بگشاد پیر فرزانه

سایه بیرون گریخت از خانه

پیر را گفتم از سرِ تحقیق

ای ترا ملک دین جدیر و حقیق

من که با تو دمی بگفتم غم

به همه عمر ندهم آن یک دم

عمر بی دوستان نه عمر بُود

عمر بی‌یار عمر غمر بُوَد

عمر با دوستی که او یکتاست

یک دمی را هزار ساله بهاست

دل ز بند تو خوش بُوَد به عذاب

چه عجب کز نمک خوش است کباب

جان ز روی تو در ارم باشد

دل ز تایید تو خرم باشد

چون تو در مرکز حقیقت و حدق

نیست یک پادشا به مقعد صدق

از تو صحرا حریر پوش شود

وز تو نیها شکر فروش شود

از تو باید کلید قفل وفا

سرِ صندوق صدق و دستِ صفا

از تو بیهوش جفت هوش آمد

که هیولی برهنه پوش آمد

مردم از نیک نیک‌خو گردد

باز چون بد بُوَد چنو گردد

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها