0

مخزن الاسرار نظامی گنجوی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

بخش ۵۱ - داستان کودک مجروح
جمعه 10 اردیبهشت 1395  1:13 PM

 

کودکی از جمله آزادگان

رفت برون با دو سه همزادگان

پایش ازان پویه درآمد ز دست

مهر دل و مهره پشتش شکست

شد نفس آن دو سه همسال او

تنگ‌تر از حادثه حال او

آنکه ورا دوسترین بود گفت

در بن چاهیش بباید نهفت

تا نشود راز چو روز آشکار

تا نشویم از پدرش شرمسار

عاقبت اندیش‌ترین کودکی

دشمن او بود در ایشان یکی

گفت همانا که در این همرهان

صورت این حال نماند نهان

چونکه مرا زین همه دشمن نهند

تهمت این واقعه بر من نهند

زی پدرش رفت وخبردار کرد

تا پدرش چاره آن کار کرد

هرکه در او جوهر دانایی است

بر همه چیزیش توانایی است

بند فلک را که تواند گشاد؟

آنکه بر او پای تواند نهاد

چون ز کم و بیش فلک درگذشت

کار نظامی ز فلک برگذشت

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها