0

خردنامه نظامی گنجوی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

بخش ۴۶ - انجامش روزگار فرفوریوس
جمعه 10 اردیبهشت 1395  12:43 PM

 

ببار ای مغنی نوائی شگفت

گرفته رها کن که خوابم گرفت

وگر زان ترنم شوم خفته نیز

نبینم مگر خواب آشفته نیز

چو آمد گه عزم فرفوریوس

بنه بر شتر بست و بنواخت کوس

به هم‌صحبتان گفت کاین باغ نغز

که منظور چشمست و ریحان مغز

چو پایندگی نیستش در سرشت

چه تاریک دوزخ چه روشن بهشت

ز دانائی ماست ما را هراس

که از رهزن ایمن نشد ره شناس

کمان گر همیشه خمیده بود

قبا دوز را قب دریده بود

ترازوی چربش فروشان به رنگ

بود چرب و چربی ندارد به سنگ

همه ساله محمل کش بار گنج

نیاساید از محنت و درد و رنج

چو پرداخت زین نقش پرگار او

کشیدند خط نیز بر کار او

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها