بخش ۳۲ - نشستن بهرام روز آدینه در گنبد سپید و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم هفتم
جمعه 10 اردیبهشت 1395 12:03 PM
روز آدینه کاین مقرنس بید
خانه را کرد از آفتاب سپید
شاه با زیور سپید به ناز
شد سوی گنبد سپید فراز
زهره بر برج پنجم اقلیمش
پنج نوبت زنان به تسلیمش
تا نزد بر ختن طلایه زنگ
شه ز شادی نکرد میدان تنگ
چون شب از سرمه فلک پرورد
چشم ماه و ستاره روشن کرد
شاه ازان جان نواز دل داده
شب نشین سپیدهدم زاده
خواست تا از صدای گنبد خویش
آرد آواز ارغنونش پیش
پس ازان کافرینی آن دلبند
خواند بر تاج و بر سریر بلند
وان دعاها که دولت افزاید
وانچنان تاج و تخت را شاید
گفت شه چون ز بهر طبیعت خواست
آنچه از طبیعت من آید راست
مادرم گفت و او زنی سره بود
پیرهزن گرگ باشد او بره بود
کاشنائی مرا ز همزادان
برد مهمان که خانش آبادان
خوانی آراسته نهاد به پیش
خوردهائی چه گویم از حد بیش
بره و مرغ و زیربای عراق
گردها و کلیچها و رقاق
چند حلوا که آن نبودش نام
برخی از پسته برخی از بادام
میوههای لطیف طبع فریب
از ری انگور و از سپاهان سیب
بگذر از نار نقل مستان بود
خود همه خانه نار پستان بود
چون به اندازه زان خورش خوردیم
به می آهنگ پرورش کردیم
درهم آمیختیم خنداخند
من و چون من فسانه گوئی چند
هرکسی سرگذشتی از خود گفت
یکی از طاق و دیگری از جفت
آمد افسانه تا به سیمبری
شهد در شیر و شیر در شکری
دلفریبی که چون سخن گفتی
مرغ و ماهی بران سخن خفتی
برگشاد از عقیق چشمه نوش
عاشقانه برآورید خروش
گفت شیرین سخن جوانی بود
کز ظریفی شکرستانی بود
عیسیی گاه دانش آموزی
یوسفی وقت مجلس افروزی
آگه از علم و از کفایت نیز
پارسائیش بهتر از همه چیز
داشت باغی به شکل باغ ارم
باغها گرد باغ او چو حرم
خاکش از بوی خوش عبیر سرشت
میوههایش چو میوههای بهشت
همه دل بود چون میانه نار
همه گل بود بی میانجی خار
تیز خاری که در گلستان بود
از پی چشم زخم بستان بود
آب در زیر سروهای جوان
سبزه در گرد آبهای روان
مرغ در مرغ برکشیده نوا
ارغنون بسته در میان هوا
ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیلهسین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.